صفحات

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۹, جمعه

بیرحم‌ترین و معروف‌ترین بازجویان شعبه‌ی هفت اوین را بهتربشناسيد/فکور، بازجوی شعبه‌ی هفت اوین و تروریست بین‌المللی







 





 
















یکی از مشکلاتی که این روزها با آن دست به گریبان هستیم، ارائه اخبار و اطلاعات
نادرست
در مورد جنایتکاران و ناقضان حقوق‌ بشر در ایران است. رژیم و دستگاه‌ اطلاعاتی آن نیز
خواهان چنین رویکردی هستند. چه بسا خود نیز برای تشویش افکار عمومی به ارائه‌‌ی
چنین اخباری دست زنند و عده‌ای را نیز در تله خود گرفتار کنند. چرا که اخبار نادرست
می‌تواند صحت اخبار درست را نیز زیر سؤال ببرد.

از توطئه‌های رژیم گذشته گاه افراد بی‌اطلاع و غیرمسئول اطلاعات نادرستی را اشاعه
می‌دهند و زمینه‌ی اشتباه محققین و تلاش‌گران در این زمینه را نیز به وجود می‌آورند.

به نظر من یکی از وظایف ما تصحیح اطلاعات ارائه شده در مورد جنایتکاران است. طبیعی است که
ما اشتباه کنیم و یا غفلت بورزیم. اما جایز نیست که مسئولیت اشتباه‌مان را نپذیریم و در جهت تصحیح آن نکوشیم.

به همین منظور اطلاعاتی در مورد تنی چند از جنایتکاران به مرور ارائه می‌کنم و به تصحیح موارد یاد شده می‌پردازم.


فکور، بازجوی شعبه‌ی هفت اوین و تروریست بین‌المللی

نام او اکبر کبیری آرانی و معروف به اکبر کبابی است. او متولد سال -۱۳۳۷ ۱۳۳۸ است. در سال ۶۰
خانه‌ی آن‌ها در محله اتابک تهران، خیابان 15 متری نفیس، كوچه اسلامی بود. چون پدرش سركوچه
اسلامی كبابی داشت اكبر هم معروف شده بود به اكبر كبابی. پدرش به شیخ كبابی معروف بود و همه
اهل محل آن‌ها را به این نام می‌شناختند. خانواده‌ی کبیری اصالتاً اصفهانی و هنگام صحبت دارای لهجه‌ی
اصفهانی هستند.

اکبر در سال ۱۳۵۶ به خدمت سربازی رفت و در دوران انقلاب، سرباز نیروی هوایی بود. او تا یك هفته
مانده به پیروزی انقلاب ضد سلطنتی به خدمت خود ادامه داد و در آخرین روزهای حکومت سلطنتی فراری
شد. (۱)

اکبر پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی در کمیته مسجد حسینی واقع در انتهای خیابان اتابک مشغول کار
شد و با پاچه خواری روابط صمیمانه‌ای با شجاعی آخوند مسجد حسینی که ریاست کمیته را نیز به عهده
داشت برقرار کرد. در آن روزها اکبر تلاش می‌کرد با دلقک‌بازی و لودگی خودش را پیش این و آن جا بیاندازد.

حسین رحیمی گروهبان نیروی هوایی مسئولیت آموزش نظامی پاسداران کمیته مزبور را به عهده داشت
و آن‌ها را برای آموزش تیراندازی به کوه‌های افسریه و مسعودیه می‌برد.

اکبر کبیری پس از مدتی به كمیته منطقه 10 تحت ریاست آخوند احمد علم‌الهدا (۲) منتقل شد. در آن دوران
کمیته منطقه ۱۰ در میدان خراسان یکی از مراکز اصلی بسیج چماقداران و توطئه علیه گروه‌های سیاسی بود.
عناصر این کمیته در حمله به کتابفروشی‌ها و مراکز و تجمعات گروه‌های سیاسی دست داشتند و تنها در یک
مورد ده‌ها هزار نشریه مجاهد را به آتش کشیدند. در دهه‌ی سیاه ۶۰ بسیاری از بازجویان، شکنجه‌گران و
پاسداران و اعضای گروه ضربت اوین از عناصر این کمیته بودند. اکبر کبیری سپس به همراه حسن پالاندوزان
که در کمیته مسجد حسینی اتابک همکار بودند به کمیته مرکز انتقال یافت. حسن پالاندوزان در بخش اطلاعات
و کبیری در گروه ضربت کمیته مرکز مشغول به کار شدند تا این که اکبر کبیری به اوین انتقال یافت.
اکبر کبیری به خاطر روحیه‌ی جنایتکارانه‌اش پله‌های‌ ترقی را به سرعت طی کرد و یکی از بازجویان اصلی
شعبه‌ هفت اوین که در واقع کشتارگاه اوین در سال‌های اولیه دهه ۶۰ بود، شد. در این دوره بود که نام
مستعار فکور را برای خود برگزید و از این پس با این نام شناخته ‌شد.







در آن سال‌ها او یکی از بیرحم‌ترین و معروف‌ترین بازجویان شعبه‌ی هفت اوین بود. یادم می‌آید یک زندانی
که در اثر شکنجه تمام بدنش در پلاستیک قرار داشت و از بوی عفونت شدید بدنش کسی نمی‌توانست
نزدیکش شود متهم او بود. زندانی مزبور در اثر شکنجه مشاعرش را از دست داده بود. کنترل ادار و
مدفوعش را هم نداشت ولی فکور دست از سرش بر نمی‌داشت.
در پاییز ۶۱ او و پیشوا دو نفر از بازجویانی بودند که برای بازجویی از زندانیان قدیمی به گوهردشت منتقل
شدند. با راه اندازی زندان گوهردشت زندانیانی که بیش از یک سال از دستگیری‌شان می‌گذشت و هنوز
به دادگاه نرفته بودند به گوهردشت منتقل شدند و در شعبه‌های ویژه‌ای که راه‌اندازی شده بودند مورد
بازجویی قرار گرفتند.

فکور در سال ۶۴ در دوران به اصطلاح «اصلاحات» زندان و پس از برکناری لاجوردی و تغییر و تحولاتی که
در سطح زندان انجام گرفت به ریاست اوین رسید. در این دوران بود که او با چند محافظ تردد می‌کرد.

در جریان کشتار ۶۷ نیز فکور در گوهردشت حضور داشت. در روز ۲۲ مرداد یکی از بچه‌ها وی را در حالی
که از اتاق روبروی دادگاه بیرون می‌آمد نشانم داد و گفت او فکور است. من تا آن موقع او را به چهره ندیده
بودم. فقط بارها از زندانیان وصف‌اش را شنیده بودم یا در شعبه‌ بازجویی اسمش به گوشم خورده بود.
الان هم تصویری از آن روز در ذهنم نیست. در اتاق روبروی دادگاه پرونده‌های زندانیانی که نزد هیئت
می‌رفتند موجود بود و متصدیان امر از روی پرونده‌ها افرادی را که به دادگاه بایستی برده می‌شدند
دسته بندی می‌کردند.

فکور جدای از شکنجه‌گری در تروریسم بین‌المللی نیز دست داشته است و نزد اینترپل دارای پرونده است.
در جریان شهادت منوچهر گنجی دبیرکل سازمان درفش کاویانی در دادگاه میکونوس از جمله آمده است:

«... گنجی در مورد ترورهای دیگری که از آن ها مطلع بود هم شهادت داد . او گفت ( در ۱۹٨٨ حداقل
۱٨ نفر از افراد سازمان ما ( درفش کاویان ) در ایران بازداشت شدند . سپس فردی به نام کبیری
( از مسئولین زندان اوین ) اظهار تمایل کرد که در مقابل دریافت پول ترتیب آزادی آنان را بدهد .
بدین ترتیب ما پذیرفتیم در ترکیه که امکانات امنیتی داشتیم با او ملاقات کنیم . از طرف ما در ماه
مه ۱۹٨۹ سرهنگ عطاالله بای احمدی به ترکیه رفت . از طرف کبیری تقاضای ملاقات در دبی شد .
همچون بار گذشته او اصرار داشت من هم حضور داشته باشم . بای احمدی تنها به دبی رفت .
او ساعت ۴.۵۰ وارد دبی شد و ساعت ۵ به هتل رسید . ساعت ٨.۵۰ جسدش را ماموران نظافت
پیدا کردند ... کبیری در میان افراد ایرانی بود که ساعت ۱۱:۰۰ همان روز دوبی را به قصد ایران
ترک کردند . عکس او را ماموران دوبی به سرگرد قلی زاده نشان دادند . او کبیری را شناسایی
کرد . پس از بازگشت کبیری ۱۶ نفر آزاد شده مجددا بازداشت و عده یی از آنان اعدام شدند .
سرگرد قلی زاده را دو سال پس از این ملاقات در ترکیه ربودند، شکنجه کردند و کشتند . دو
نفر به اتهام این قتل در ترکیه در زندان هستند.»

هنوز در برلن قاضی هست

ترور و دادگاه میکونوس

پروژه ای از اسناد و پژوهش های ایران – برلین

مهران پاینده – عباس خداقلی – حمید نوذری

نشر نیما . آلمان . سال ۲۰۰۰ - صفحه‌ی ۱۴۶.


رضا گلپور یکی از کارمندان وزارت ارشاد و نزدیکان محافل اطلاعاتی و امنیتی رژیم ضمن تأیید
شهادت گنجی خطاب به سید محمد خاتمی ریاست جمهوری وقت می‌نویسد:

«اکبر فکور با نام احتمالاً مستعار کبیری، مسئول عملیات کمیته مرکز و معاون عملیات ابراهیم
رحمانی مسئول شعبه هفت دادستانی، عنصر عملیاتی، کوتاه قد، ورزیده، شجاع وکمی کچل،
در سال ۶۴ مدت کوتاهی رئیس زندان اوین بود. با حمایت رحیم صفوی فرمانده کل سپاه از
طریق سید احمد هوایی شرکتی به نام حفاظ گستر افق [مجری طرحهای حفاظتی از صنایع
نفت و پتروشیمی ] را اداره می‌کنند. عطالله بای احمدی را در دبی در خردادماه ۱۳۶۸ به قتل رساند. »

آقای خاتمی هشیار باش، چشم‌های اطلاعاتی‌ات جانیان بین‌المللی‌‌اند.

پژوهشنامه‌ای مستند خطاب به سید محمد خاتمی رئیس محترم جمهور:

پیرامون مافیای جنایت، فساد و تباهی در سیستم امنیتی کشور.

رضا گلپور چمرکوهی – پنجم خرداد ۱۳۸۴- صفحه‌ی ۸۲


پس از انتشار اینترنتی این کتاب در دوران ریاست جمهوری خاتمی، رضا گلپور دستگیر و
بعد از آن خبری از او در دست نیست.

چنانچه ملاحظه می‌شود کبیری (فکور) پس از دستگیری ۱۸ نفر از وابستگان درفش‌
کاویانی در ایران به منظور ترور منوچهر گنجی وزیر آموزش و پرورش پهلوی دوم و دبیرکل
سازمان درفش کاویانی با حربه دریافت پول برای آزادی دستگیرشدگان با این سازمان
تماس ‌گرفته خواهان دیدار و گفتگو با گنجی می‌شود. اما گنجی از دیدار سرباز زده و به
جایش سرهنگ بای‌احمدی به ترکیه می‌رود. در ‌آن‌جا بای احمدی ضمن اطلاع محل جلسه
به «میت» سرویس امنیتی ترکیه، همراه با سرگرد قلی‌زاده به دیدار فکور می‌شتابد و گفتگو
پیرامون آزادی دستگیر شدگان در مقابل دریافت پول انجام می‌گیرد.

پس از بازگشت فکور به ایران، طبق قول و قرارهایی که گذاشته شده بود و به منظور جلب
اعتماد گنجی، دستگیر شدگان آزاد می‌شوند. فکور که ظاهراً به قول‌و قرارهایش عمل کرده
بود برای ادامه گفتگوها قرار بعدی را در دبی که دست رژیم برای عملیات بازتر بود می‌گذارد
و خواهان گفتگو با گنجی می‌شود. اما وی که هنوز نسبت به جان خود بیمناک بود از رفتن به
دبی سرباز می‌زند و بار دیگر سرهنگ بای احمدی به جای او به سفر می‌رود.

بای احمدی در ساعت ۵ بامداد وارد هتل خود در دبی شده بود و جنازه‌‌اش در ساعت ۸ و پنجاه
دقیقه صبح در اتاقش توسط نظافت‌چی پیدا می‌شود. شخصی که قبل از مرگ به دیدار او در
اتاقش رفته بود کبیری نام داشت. کپی پاسپورت وی هنگام ورود به هتل توسط متصدی هتل گرفته
شده بود. سرگرد قلی زاده در جریان تحقیقات پلیس پس از رؤیت عکس پاسپورت تصدیق می‌کند
که وی همان شخصی است که در ترکیه با او دیدار کرده بودند. پس از بازگشت فکور به ایران، آزاد
شدگان دوباره دستگیر شده و تعدادی از آن‌ها اعدام می‌شوند. فکور از آن‌جایی که متوجه شده بود
گنجی حاضر به ملاقات نمی‌شود بای احمدی را به قتل رسانده بود.

پس از موفقیت در انجام این ترور اگر اشتباه نکنم فکور مدتی در حفاظت اطلاعات ارتش به کار گمارده
شد و سپس به بازرسی نیروی انتظامی رفت. وی در دوران تحریم اقتصادی عراق، مدتی مسئول
خرید قیر و نفت کوره عراق و همچنین قاچاق نفت این کشور بود.






http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=290

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر