صفحات

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

من هنوز نفهميدم چه رابطه ای بين دعای توسل وافزايش عشق و ميل به شکنجه و آزار زندانيان بعد از اين دعا و دعای کميل وجود داشت!

مسعود نقره کار یکی از کارکنان سابق قوه قضائيه حکومت اسلامی:












مسعود نقره کار یکی از کارکنان سابق قوه قضائيه حکومت اسلامی: من هنوز نفهميدم چه رابطه ای بين دعای توسل وافزايش عشق و ميل به شکنجه و آزار زندانيان بعد از اين دعا و دعای کميل وجود داشت!!!

شب های دعای توسل شب های سخت و هولناکی برای زندانی ها بود.
وقتی دعا و شفاعت از خدا و ائمه تمام می شد ، جای اشک و گريه را شقاوت و کينه می گرفت و جماعت می رفتند سراغ زندانی ها و می افتادند به جان آن ها.
معمولا" وقتی دعای توسل خوانده می شد اکثرا" گريه می کردند ، زياد هم گريه می کردند ، به خصوص شکنجه گرها و بازجوها بيشتر از بقيه گريه می کردند.اغلب دعا را حسينی شکنجه گر می خواند.گاهی هم جعفر جوانمردی . همه از خود بی خود می شدند، صورت ها پر از اشک می شد ، از صميم قلب گريه می کردند. اين گريه انرژی به آن ها می داد ، به قول خودشان انرژی آن ها را آزاد می کرد.

-------------------

در برابر چشم خواهرش به زهرا تجاوز کردند، زهرائی که ۹ ساله بود!!!

شيوه ای که زهرا را بسته بودند و معمولا" برای تجاوز از اين شيوه استفاده می کردند شيوه خاصی بود. اين شيوه ی بستن بيشتر شيوه ی بيانانگردان در بستن شتر است. شتر را وقتی در بيابان می بندند برای اينکه نتواند بلند شود و راه برود دو پای او را با بند و با فاصله می بندند و بعد همان طناب را می اندازند دور گردن شتر . حيوان اگر بخواهد حرکت کند حالت پرواز به خود می گيرد و بلافاصله زمين می خورد. در خطه خراسان هم وقتی می خواهند به دختری تجاوز کنند همين روش را پيش می گيرند. دو تا پا را با فاصله از مچ می بندند، و همين طناب را می اندازند دور گردن قربانی، در اين حالت پاهای قربانی هم از هم باز می شوند. ( دست ها را هم البته می بندند).
زهرا را لخت به اين حالت روی تخت بسته بودند. فقط قادر بود کمی بدن اش را تکان بدهد. دست و سينه اش هم به تخت بسته شده بود. او تلاش می کرد خودش را نجات بدهد ، تکان می خورد. معمولا" دختران جوان وبا سن بالا تر و زنان در اين حالت مثل مرده می افتادند و تکان نمی خورند که مبادا تکان خوردن آن ها باعث لذت بردن متجاوز شود.
۳- يکی ديگر از پسران قربان جاور ، به نام علی جاور که دژبان ارتش بود( فکر می کنم دژبان مرکز پياده ارتش بود اما صد در صد مطمئن نيستم) ، بر سر يک مو ضوع و ماجرای عشقی و رابطه با يک دختر با اسلحه ی ژ. ۳ دوست اش را کشته بود .علی را چند ماه قبل از دار زدن محمد به دار آويخته بودند.
http://news.gooya.com/columnists/archives/137677.php


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر