((ترانه ای برای فردا ))
آغوش گشوده ام بر رنج هایت
و همخوابه ام با دردهایت
دستت را، نبضت را، ایمانت را به من بده هموطن
تکرار کن این سرود پر غرور
این شباهنگ پیر پر سرور را...
: "من در زندگی شکست خورده ام,
اما هرگز تسلیم نشده ام...."
فریاد کن هموطن:
من گرچه تهی دست بوده ام
و در نگاه بی وطنان تحقیر شده ام
اما هرگز!، تسلیم نشده ام....
بگذار بشکنیم سکوت سنگین کوچه ها را با طنین سترگ نعره ها
فریاد بزن با من:
اگرچه در خیابان ها توهین شنیده ام
و در تظاهرات ها کتک خورده ام
و در شکنجه گاه ها شکنجه شده ام
اما هرگز...،
تسلیم نشده ام!...
دستت را به من بده, قلبت را
و بازوانت را چون حلقه های مستحکم زنجیر
در آغوش گرم بازوانم بگیر....
بگذار فراگیریم پر غرور پر خروش
چون خونی تپنده
در شریان های مرده
طغیان کن، نهراس هم میهن، بیندیش؛...
من شاید روزی بر طناب داری بوسه زده ام
یا شاید فریاد برآورده ام آزادی و با گلوله ای کشته شده ام
اما هرگز،هرگز، تسلیم نشده ام!...
با من فریاد کن عصیان کن بخوان؛
ما به کودکان فردا می اندیشیم و به گیسوان آزاد زنان
در آغوش باد و آسمان
و بوسه های پر مهر خورشید و فریاد شاد هم وطنان
در فردای آزادی ایران و رقص های پر شور ایل و تبارمان
بر مزارمان!...
فریاد کن هموطن با من در آخرین لحظه
در انتهای پرشکوه مرگ و درگذشتمان
بخوان: من گرچه در زندگی شکست خورده ام
اما هرگز، هرگز، هرگز...،
تسلیم نشده ام!...
(شکوه بختیاری)