۱۳۹۲ اردیبهشت ۷, شنبه
به یاد بیاور که خانه های ما، زمانی...شکنجه گاه اسیران بود!
Oh my dear little sister, remember the time that our house was like a prison and I was tortured like a prisoner!
و ما در خیابان ها و کوچه ها آزادی را فریاد کردیم
و تمام راه تمام راه از وحشت تجاوز
نفس نفس زنان دویدیم
به شب های شعر پناه بردیم
و از آزادی و حقوق زنان سخن راندیم
و چون به خانه بازگشتیم
پدران متعصب خشمگین با مشت،
آرزوی آزادی را بر صورتمان سیاه کردند
که چرا پس از ساعت ۹ شب
به خانه بازگشتیم!...
آه...ما آزادی را...آزادی را...
از قفس تنگ خانه هایمان طلب کردیم و در برابر شکنجه خانواده و جامعه
قد علم کردیم...
به یاد بیاور، بیاد بیاور خواهر کوچکم،
زمانی که خانه های ما شکنجه گاه اسیران بود
و ما برای آزادی شما...،
شکنجه شدیم!...،
به یاد بیاور خواهر کوچکم
بیاد بیاور....
(شکوه بختیاری)
اگر در ایران به دنیا آمده باشی...میدانی که خدایی وجود ندارد.
خاطرات یک بی حجاب
اگر در ایران یا خاور میانه به دنیا آمده باشی. میدانی که خدایی وجود ندارد. تنها شکنجه و شلاق و اعدام، به نام مذهب به تو تحمیل می شود....و اگر در ایران یا خاور میانه به عنوان یک زن به دنیا آمده باشی، خواهی دانست که در نظر مذهبیون تو یک برده حقیر جنسی هستی که هرزمان...ممکن است مورد حمله گشت های وحشی ارشاد، تجاوز و سنگسار قرار گیرد...
اگر در ایران یا خاور میانه به دنیا آمده باشی...بی پناهی و درد سهمگین روح مرا به عنوان یک انسان، درک می کنی!
اما آرزو میکنم ...که هرگز در ایران و یا خاورمیانه متولد نشده باشی!
(شکوه بختیاری)
۱۳۹۲ فروردین ۱۹, دوشنبه
۱۳۹۲ فروردین ۱۶, جمعه
و نامرد شاید، مرد مسلمانیست...
در اعتراض به دستگیری آمنه در جلوی مسجدی در پاریس در حمایت از آمنه
و نامرد شاید،
مرد مسلمانیست
که از زنی نیمه برهنه
و فریاد آزادی خواهانه ای که در گلو دارد، به شدت!...
...هراسان است
(شکوه بختیاری)
بن مایه
آتش زدن پرچم لا اله الا الله در اعتراض به دستگیری آمنه در جلوی مسجدی در پاریس
و همانا شما آمنه را به زندان افکندید
و آتشی سهمگین در زمین افروختید.
و قسم به تمام خرافات و جنایتی که شما به آن باور دارید
که ما پیامبران راستین آزادی بشریت، هستیم
بن مایه
۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه
((برده ای مسلمان))
و من،
نه انسان، که برده ای مسلمان زاده شدم...
و تمام زندگی ام، تمام لحظه ها و حس لذتم
گناه بود!
ودین و حجاب به مغز من تزریق شد.
و من ایمان آوردم که می توانم
برده چهارم یک نامرد باشم
و من ایمان آوردم که می توانم تمامی عمر،
پیکرم را از باد و آفتاب بربایم
و اعتقاد داشتم که خدا بهتر می داند
و بنابراین دختری ۹ ساله
میتواند برده ای جنسی، باشد!?....
و آرزوی نوازش گیسوانم در باد
گناه بزرگی بود
و کیفر همخوابگی با عشق
سزاوار سنگسار...
آه...، سال ها بعد به دانشگاه رفتم
کتاب های بسیاری خواندم
و یک شب، از مادر همه علوم
از کفر...،
دوباره زاده شدم!
(شکوه بختیاری)
اشتراک در:
پستها (Atom)