و من،
نه انسان، که برده ای مسلمان زاده شدم...
و تمام زندگی ام، تمام لحظه ها و حس لذتم
گناه بود!
ودین و حجاب به مغز من تزریق شد.
و من ایمان آوردم که می توانم
برده چهارم یک نامرد باشم
و من ایمان آوردم که می توانم تمامی عمر،
پیکرم را از باد و آفتاب بربایم
و اعتقاد داشتم که خدا بهتر می داند
و بنابراین دختری ۹ ساله
میتواند برده ای جنسی، باشد!?....
و آرزوی نوازش گیسوانم در باد
گناه بزرگی بود
و کیفر همخوابگی با عشق
سزاوار سنگسار...
آه...، سال ها بعد به دانشگاه رفتم
کتاب های بسیاری خواندم
و یک شب، از مادر همه علوم
از کفر...،
دوباره زاده شدم!
(شکوه بختیاری)
۱ نظر:
خیلی زیبا و قشنگ ...
موفق و سربلند باشی ...
ارسال یک نظر