((در سوگ زنده رودی که کشتیم و سی و سه پلی که ویران کردیم))
و ما نیاکان مان را پاس نداشتیم...
و تاریخی را ویران کردیم،
و دستهای پلید سرنوشتی شوم، گردن سپید لحظه ها را فرا گرفت
و حلقه های زمخت دارها چون گندم زارها در کشتزارها رویدند...
و کودکانمان از زنان صیغه ای باکره، در مراسم اعدام نوجوانی ۱۷ ساله، خندیدند...
و در آن زمان ما به قعر جهنم لغزیدیم و بر مرده های هزاران ساله گریه می کردیم...
و جوانانمان را به زندانهای مخوف خون آلود سپردیم...و در آنزمان ما ۳۲ سال بیشتر نداشتیم...
که کابوس مرد پلیدی که هیچ را به صورتمان تف کرد هنوز در تمامی لحظه ها متصور بود...
شکوه بختیاری
http://www.fararu.com/vgle7e8v.jh8vnjrbbw9ij.2.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر