۱۳۹۱ بهمن ۸, یکشنبه

((اعترافات پیش از سنگسار))























نه!...،
کتمان نکن،
تو هرگز جوانمرد نبوده ای
و هرگز مرا با محبت نبوسیده ای

و من به همه خدایان شکنجه گر و قاتل کفر ورزیده ام
و بهشت خیالی مساجد و کلیسا را به اتاق خواب کوچکمان بخشیده ام

آه...، کتمان نکن
گناه من اینست که تو هرگز در آغوشم مرد نبوده ای
و از سرزمین پیکرم بیش از بوسه ای متوحش...،
نچشیده ای!...

۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

((خدای شیشه های نوشابه! ))



...و چشم های ندا و ماشین های پلیس به خون آغشته شدند و گلوله ها و چاقو ها  بر بدن ما رویدند

و  پیش از ورود به کهریزک، شرافت دریده بود
و باتوم مترجم آیات قرآن بود

و برادران عرزشی حقیر به خیابان ها ریختند
و صندوق های ساندیس،  بر سنگفرش های خون آلود
خود ارضایی کردند!

و پس از انتخابات
به جای خدا...، شیشه های نوشابه بود!
و در سپیدم فردا پس از شکنجه،
همه ما نه معترض...
 که مرتد بودیم!.


(شکوه بختیاری)

۱۳۹۱ بهمن ۴, چهارشنبه

((و من در جهنم دین تو، زاده شدم!...))











































آی ای دین فروشان!..
از کدام شیطان و جهنم سوزان سخن می رانید؟!...


مگر نه اینکه به سر بریدن، شلاق و سنگسار و قطع دست و پا ، برده داری زنان به نام چند همسری 

و همخوابگی با دخترکان ۹ ساله رضایت دارید!. 

 پس ما را از چه می هراسانید که جهنم ما در زمین، و شما شیاطین آن هستید!.





((قسم به معجزه ای غریب))



















در کودکی از شیاطین و جهنمی سوزان
و در جوانی، از بسیج و پاسگاه های گشت ارشاد و لباس شخصی ها
هراسیده ام!

خدای مذهب من،
یک شب، که پسرک، وحشتزده!،
سرش به سنگفرش های کنار پیاده رو می خورد، مرد!

و خون دانشگاه ها را فراگرفت...
و آن شب معجزه ای غریب،
رسالت پیامبران دروغین را درید
که چگونه چهار مرد به مرجان، قاری قرآن!،
تجاوز کردند
و سپیده دم
او هنوز...،
باکره بود!...

(شکوه بختیاری)



۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

زیبایی ها را نباید از جامعه حذف کرد


 


دیدن یک زن زیبا یا یک مرد خوشتیپ، یک موهبت بهشتی است!.
یک احساس لذت انسانیه که نشاط و محبت و آرامش را در خود دارد...
زیبایی ها را نباید از جامعه حذف کرد، بلکه رفتار زشت و تجاوز به حقوق انسانی را باید از جامه زدود

خاطرات یک بی حجاب (قسمت سوم) چکمه نیروی انتظامی



















خاطرات یک بی حجاب (قسمت سوم)
چکمه نیروی انتظامی



در کفش فروشی روی صندلی نشسته بودم و داشتم بین چند کفش یکی را انتخاب می کردم. یکدفعه چکمه یک نیروی انتظامی درست آمد
و جلوی من ایستاد!. عرق سردی وجودم را فرا گرفت. با اینکه همیشه جلوی گشت ارشاد و نیروی انتظامی ایستاده بودم ولی ان شب توانی برای شنیدن تحقیر و توهین ها از طرفشان را نداشتم. فکر کردم چقدر روحم از این مبارزه و جدال با یک مشت بیسواد خشک مذهب متجاوز خسته است. از زیر چشم به اطراف نگاه کردم، کفش های شوهرم نبود، حتما رفته بود در قسمت دیگری از فروشگاه.
به خودم امید دادم که می توانی...
، جوابشه بده ...ولی نگذار ببرنت، اینها یک مشت متجاوز کثیفند. در همین موقع چکمه نیروی انتظامی تکان خورد، یاد کتک زدن بچه ها با چکمه هاشون در کوی دانشگاه افتادم...خیز برداشتم با یک حرکت رفتم عقب و سرم را بالا گرفتم و با  خشم به صورتش نگاه کردم. شوکه شدم!....
 
یک سرباز خارجی بود که صورت مهربان و شاد
، و نگاه خونگرمی داشت، به من لبخند زد، احتمالا کمی از خیز برداشتنم و نگاهم متعجب بود، ولی سعی میکرد لبخند بزنه، یک لحظه چشمم توی آینه روی دیوار، به صورت رنگ پریده و وحشت زده ام افتاد.
سرباز جوان باز هم لبخند زد و با مهربانی گفت:((
Hi)). یکدفعه به خودم آمدم در حالی که سعی می کردم بهش لبخند بزنم جواب سلامش را دادم و در ذهنم زمزمه کردم. نترس دختر اینجا ایران نیست!...
سرباز یک جفت کفش برای خانمی که حالا به طرف ما آمده بود برداشت و بهش نشان داد و در حالی که لبخند دیگه ای به من زد با همسرش و کودک خردسالش به سمت دیگر فروشگاه رفت.

شوهرم بر گشت و گفت:((بالاخره کفش دلخواهت را پیدا کردی یا نه )). در حالی که سعی می کردم صورتم را نبینه  و اشک چشم هایم را که بی اختیار سرازیر می شد پاک می کردم با صدای دورگه ای از بغض و درد گفتم:((نه)). به سرعت به طرف در خروجی فروشگاه می رفتم، از در که بیرون زدم تا زمانی که به محل پارک ماشین برسم به یاد ترانه موسوی، زهرا بنی یعقوب، الناز بابازاده و همه زنان ایران...زار زار گریه می کردم

اگر کنترل خودت را نداری!، شورت تنگتری بپوش


 


















اگر با دیدن طرز لباس پوشیدن من به گناه میفتی. لطفا به من نگاه نکن
اگر فکر می کنی خدا از طرز لباس پوشیدنم ناراضیه، بگذار خودش بهم بگوید
اگر با دیدن هر زنی تحریک می شوی، کمبود جنسی داری یک دوست دختر بگیر یا ازدواج کن
اگر کنترل خودت را نداری، شورت تنگتری بپوش...




۱۳۹۱ بهمن ۱, یکشنبه

یک فیلم افسانه ای هالیوود (فيلم مايل سبز) ، در صحنه اعدامی در ایران، به حقیقت پیوست!.














We each owe a death - there are no exceptions - but, oh God, sometimes the Green Mile seems so long.


I guess sometimes the past just catches up with you, whether you want it to or not. Usually death row was called "The Last Mile". We called ours "The Green Mile" - the floor was the color of faded limes. We had the electric chair, "Old Sparky" we called it...

۱۳۹۱ دی ۲۷, چهارشنبه

مریم عذرایی که مرتد شد!




















خاطرات یک بی حجاب (قسمت دوم)

مریم عذرایی که مرتد شد!

مدت ها بود که برای خرید بیرون نرفته بودم به قول یکی از آشنایانم، من به خارج کشور آمدم ولی هیچوقت زندگی نکردم. تمام زندگیم همین اخبار پراز شکنجه و درد و اشک هموطنانم از ایران است. فکر کردم من هم انسانم، اگر ایران بودم حداقل پنجشنبه ها با دوستانم می رفتیم بیرون، دلم خیلی گرفته بود از توهین ها و تهدیدها و حرف های جنسی چند نفر حزب الهی که به مرگ و تجاوز و آتش زدن و سر بریدن و...تهدیدم می کردند. با خودم فکر کردند انگار اینها تهدیدهای شان هم حالت آدم هایی موجی را دارد گاهی همه با هم حمله می کنند و گاهی همه تا مدت ها ازشان خبری نیست.

به هرحال شال و کلاه کردم و از خانه بیرون زدم. چند ساعتی تا آمدن بچه ها از مدرسه باقی بود برای همین به بزرگترین بازار شهر رفتم و به مدهای جدید و مغازه های رنگارگ نگاه می کردم.

خرید کردن همیشه روحیه یک زن را شاد می کند. چون احساس می کنی بعد از اینهمه در اولویت قرار دادن شوهرت و بچه هایت. به خودت هم اهمیت دادی و چیزی را که دوست داشتی خریدی، حتی اگر یک چیز بسیار ارزان قیمت باشه که در نظر شوهر ایرانی ات به درد نخور بیاید.. (یک زن حرف من را می فهمد).

سر راه یک مغازه پیتزا و اسنک فروشی بود. به یاد اسنک های ایران رفتم داخل مغازه. ولی هیچ چیز با طعم خاطرات خوش وطنم پیدا نکردم!. هیچی نبود که عطش دلتنگی ایران من را آرام کند!.

چند تا پیتزا کوچک خریدم که متوجه شدم، چند پسر جوان پشت پیشخوان جمع شدند و با نگاهشان به من اشاره می کنند و زیر لب با هم حرف می زنند؟!. خیلی تعجب کردم سال هاست از این رفتارها ندیده بودم؟!. در خارج از کشور به ندرت ممکنه متلک یا چنین نگاه هایی ببینی. بهم برخورد به سرعت از مغازه بیرون زدم.

چند قدم نرفته بودم که دیدم چون عجله کردم سس را فراموش کردم از روی پیشخوان بردارم. دلم نمی خواست برگردم ولی پیش خودم گفتم؛" از اراذل و اوباش حکومت اسلامی ایران نمی ترسی، حالا از چهار تا پسر جوان فرار می کنی. ولشان کن جوانند، حالا بعد اینهمه سال سه چهار تا آدم هیز دیدی... ایران را یادت رفته؟..."

به داخل مغازه برگشتم دیدم همه دارند با هم حرف می زنند و با هیجان می گویند؛ "دیدیش، وای خدا چقدر قیافه اش معصوم بود، مثل مریم مقدس بود!. باورم نمی شد، انگار صدای موسیقی کلیسا را شنیدم وقتی وارد مغازه شد!، بهت گفتم که نگاه کن، دیدی بیخود نگفتم و ...." . یک دفعه نگاهشان به من افتاد و ساکت شدند و با همان نگاه ها در حالی که صورتشان کمی قرمز شده بود. خودشان را مشغول به کار نشان دادند. من هم در حالی که جا خورده بودم سس را از پیشخوان برداشتم و به آرامی زمزمه کردم:((ببخشید، سس را فراموش کرده بودم.)).

جلوی مدرسه بچه ها در ماشین نشسته بودم که برای چندمین بار توی اینه به خودم نگاه کردم. فکر کردم چرا هیچوقت هیچکس، حتی از آشنایانم به من نگفته بود اینقدر قیافه ام معصومه؟!. چرا خودم دقت نکرده بودم؟!.

سرم را روی صندلی ماشین گذاشتم و به یادم آمد که نیروی انتظامی بهم گفت این مانتو جلف سبز را دیگه حق نداری بپوشی در حالی که کت و شلوار خودش سبز بود!. یادم آمد یکبار جلسه معارفه گذاشتند و رییس حراست دانشگاه گفت؛ "بچه های کلاس های هنری را نیروی انتظامی با جنده ها یکی می داند...." و من زار زار گریه کردم.

چشم هایم را به یاد همه این خاطرات تلخ بستم. سعی می کردم جلوی مدرسه بچه هایم گریه نکنم. یکباره موبایلم زنگ کوتاهی زد، یک پیام برایم رسیده بود؛ پیام را زیر لب شروع به خواندن کردم چون موبایلم فارسی نویس نداشت. مجبور بودم هر حرف را بخوانم و به حرف بعدی ربطش بدهم، نوشته بود: " تو حروم زاده جنده مرتد حکمت اعدامه... تو درست ارضاء نمیشی که انقدر حقوق بشر و حقوق زنان می کنی...بیا پیش خودم تا ارضاء شدن را نشانت بدهم تا اینقدر در مورد حقوق زنان حرف نزنی."

توی آینه ماشین به صورت رنگ پریده و چشم های اشک آلودم، نگاهی دوباره انداختم. حالا فهمیدم چرا هیچ وقت به معصومیت چهره ام توجه نداشتم؛ چون وقتی اطراف یک زن را در ایران، فحش و توهین و اتهام و خشونت پر کرده...، حتی مریم عذرا می تواند به جرم روسپی بودن متهم باشه!

۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

اراذل و اوباش ایران، خالکوبی “ارنستو چه گوارا” بر بدن دارند!




 بسیار ساده لوحانه است که حکومت اسلامی با نشان دادن خالکوبی و زخم های بدن افراد دستگیر شده سعی در توجیه جرم متهمین دارد. خالکوبی و زخم های متعدد بر بدن یک انسان به عنوان مدرک و دلیل برای اثبات اراذل و اوباش بودن آن فرد نیست. خالکوبی یک امر شخصیست و به پلیس و نیروی انتظامی ارتباطی ندارد. بدن زخمی یک فرد می تواند شامل بدن زندانیان شکنجه شده توسط همان شکنجه گران حکومتی در لباس پلیس و یا به دلیل اختلال روانی خودزنی فرد دستگیر شده باشد.

چنانچه در مقاله پیشین اشاره شده. وظیفه اصلی پلیس برقراری نظم و امنیت و آرامش برای “همه مردم” است. "همه مردم” شامل مخالفین، متهمین و حتی جنایت کاران نیز می باشند، به خصوص که پلیس و نیروی انتظامی بیشتر با همین افراد سرکار خواهند داشت. نه افرادی که موافق سیاست های حکومتی باشند یا هرگز خلافی انجام نداده باشند.

پیگیری حقایق در رسیدگی قانونی به جرم متهمین و خلاف کاران، بدیهی ترین و اولین گام در راه اجرای یک پرونده قضایی است. بدست آوردن مدارک قانونی و مستند تنها راه اثبات جرم یک متهم می باشد. همه انسان ها حتی متهمین تا زمانی که جرم آنها از راههای قانونی و رعایت حقوق انسانی تایید نشده، بی گناه محسوب می شوند.

 
یک مجرم,  یک عضو بیمار از جامعه انسانی است. منشاء بوجود آمدن مجرمین در جامعه، در بسیاری از موارد ظلم و ستم سردمداران حکومتی و قوانین غیر عادلانه می باشد. متهمین و حتی مجرمین و جنایت کاران نیز دارای حقوق انسانی هستند. خلاف کاران در صورت اثبات جرم شان  از سیاره ای دیگر نیآمده اند بلکه آنها نیز فرزندان همین جامعه هستند. اراذل و اوباش در ایران بیشتر همان بچه های گرسنه محله های فقیر نشین هستند. شاید اگر حق این بچه ها در کودکی یا بزرگسالی بوسیله آقا زاده ها یا ملا ها  دزدیده نمیشد، امروز در کارخانه ای مشغول به کار بودند. شاید اگر برای مزدوران حکومت اسلامی سهمیه های بیشمار کنکور موجود نبود. این خلاف کاران زمان حال در گذشته می توانستند به درستی به دانشگاه  روند و فرد مفیدی برای جامعه خود باشند.

همه ارگان های انتظامی و قضایی باید سعی در آموزش و تربیت مجرمین برای بازگشت به آغوش جامعه داشته باشند. نه چون شکنجه گران نیروی به اصطلاح پلیس و انتظامی، به خیابان گردی و تحقیر متهمین و ترویج خشونت و نفرت در جامعه بپردازند. رعایت حقوق قانونی متهمین و مجرمین برای تاثیر مثبت در ذهن و زایل نشدن حقوق انسانی شان الزامی است.



نتایج رعایت حقوق مجرمین
 
بزرگترین معلمان اصلاحات در بزهکاران و خلاف کاران یک جامعه. مجرمین سابق اصلاح شده هستند. چه بسیار سخنرانی ها و کتاب ها که از افرادی که سال ها زندگی خود را در زندان ها گذرانده اند منتشر شده. مجرمین سابقی که با رعایت قوانین حقوق بشری به زندان رفته اند. پس از گذراندن دوران محکومیت خود به آغوش جامعه باز گشته و خود به افرادی موفق و مورد احترام تبدیل شده اند. معلمان حقیقی جوامع؛ دانشمندان، روشنفکران، هنرمندان و حتی مجرمین اصلاح شده هستند.

خلاف کاران سابق و شهروندان موفق امروزی، قهرمانانی اند که حتی با اعمال ناپسند و گذشته سیاه و شرایط دشوار خود به مبارزه پرداخته اند. اصلاح و موفقیت چنین افرادی، شهادت فردایی بهتر برای همه اقشار جامعه است. مهمترین نتیجه رعایت حقوق مجرمین، متهمین و حتی جنایت کاران،  ترویج امید و اعتماد به سیستم قضایی و اجرایی یک حکومت است. این امید و اعتماد، پایین آمدن درصد جرم و جنایت، جامعه ای موفق تر و سالم تر با امنیت و سلامت روانی بیشتر و احترام جهانی برای سیستم حکومتی آن کشور را در بر خواهد داشت.

مبارزین یا متهمین؟

پرونده سازی برای معترضین و مخالفین، در حکومت های مذهبی و دیکتاتوری امری بسیار رایج است. حقیقت امر این است که؛ جرم یا اتهام بسیاری از دستگیرشدگان توسط حکومت اسلامی، ساختگی و برای ساکت کردن یا از میان برداشتن این افراد تعبیه شده. به تصور حاکمان مستبد، پرونده سازی، شکنجه ها و تحقیر و خیابانگردی متهمین، هراس و سکوت و جلوگیری از هرگونه مخالفت و یا ایستادگی در برابر ظلم حکومتی را در بر خواهد داشت. اما حقیقت امر این است که هیچ قدرتی توان متوقف کردن میلیون ها انسان ستمدیده خشمگین را در خیابان نخواهد داشت. این واقعیتیست که حاکمان ستمگر در اوج شهوت قدرت فراموش می کنند. درست مانند حاکمان گذشته که در آخرین لحظات سقوط، ناگهان خطر نارضایتی سیل عظیم مردم را احساس کردند.




آیا خالکوبی کردن جرم است؟

داشتن خالکوبی دلیل بر اراذل و اوباش بودن نیست. خالکوبی بیان عریان آرزوها، عواطف و گاه رنج ها و اعتقادات یک انسان بر پوست عریان بدن اوست. یک انسان مالک بدن خود است و تازمانی که به حقوق فرد دیگری تعدی نکرده است، می تواند هر آنچه از نقوش و حروف می خواهد بر بدن خود حک کند، گرچه نگارنده  به هیچ  روی علاقه ای به خالکوبی ندارد. اما علاقه نداشتن یا متنفر بودن نسبت به عمل خالکوبی، ذره ای از احترام و ارزش انسانی افراد دارای خالکوبی و علاقمند به داشتن آن، نمی کاهد. بسیاری از افراد دارای خالکوبی، انسان های صادق تری نسبت به بقیه مردم جامعه هستند. آنها احساسات روحی خود را در برابر جامعه به نمایش می گذارند. برعکس بسیاری از مذهبیون و ملاها که نفرت و شقاوت و رذالت خود را در زیر لباس های گوناگون پنهان می کنند







در کتاب "پرشیا، از مبدا تا اسکندر کبیر"، R.Girshmanbh، چاپ سال ۱۹۶۴ در صفحه ۳۶۶، قدمت تاریخی خالکوبی در ایران به تندیسه‌های یافت شده در پازیریک و لرستان از دوره هخامنشیان بازمی گردد. پس خالکوبی بنا به گفته حکومت اسلامی متعلق به اراذل و اوباش یا دست آورد تهاجم به اصطلاح فرهنگی نیست. بلکه بیان احساسات فردی به روش ایران باستان می باشد. به طور مثال در مثنوی معنوی. مولوی بلخی. رینولد نیکلسون. انتشارات مولی. چاپ سال ۱۳۶۳ تهران داستان پهلوان قزوینی (شیر بی یال و دم) به عمل خالکوبی با عنوان کبودی زدن اشاره می‌کند. 


خالکوبی ارنست چه گوارا 

در میان افراد دستگیر شده، فردی با خالکوبی ارنست چه گوارا، مبارز آرژانتینی انقلاب کلمبیا دیده می شود. هر بیننده ای با دیدن این عکس می تواند تشخیص دهد، که این فرد دارای افکار انقلابی و آزادی خواهانه بوده است. وجود چنین فردی در گروهی که اراذل و اوباش خوانده می شوند، بسیار بعید و غیر واقعی به نظر می رسد. حتی اگر این فرد جرمی مرتکب شده باشد، باید عواملی که روح انقلابی و آزادی خواه او را به سراشیب سقوط رهنمون کرده اند، مورد بررسی و بازخواست قرار داده شوند.


خالکوبی تاج سلطنتی

یکی دیگر از جوانان دستگیر شده خالکوبی تاج سلطنتی در سمت چپ قفسه سینه خود حک کرده است. این خالکوبی نشان از علاقه این فرد به حکومت پادشاهی دارد. آیا بازداشت این فرد به دلیل همین علاقه شخصی بوده یا به راستی این فرد جرمی مرتکب شده است؟!.





خودزنی یک اختلال روانیست

لازم نیست که شما یک کارگاه زبده پلیس باشید که با دیدن بدن شرحه شرحه بسیاری از این افراد به حقیقت اتهام شان مشکوک شوید. بدن بیشتر افراد دستگیر شده، بیشتر به زندانیان شکنجه شده شباهت دارد و یا افراد دارای ناهنجاریهای روانی و خود زنی شبیه می باشد. 



















خودزنی یا Self-Injury یک رفتار عمدی برای آسیب رساندن به خود فرد است. اعتیاد به خودزنی در بسیاری از موارد شامل افرادیست که اذعان می کنند؛
قادر به بیان احساسات دردناک خود با کلمات نیستند. و با خودزنی سعی در بیان آن دارند. خودزنی در تفکر این افراد نشان دهنده ی کنترل آنها بر بدن خود است. زمانی که قادر به کنترل چیز دیگری در اطراف خود نیستند. آنها احساس درد کردن را بهتر از بی احساسی میشمرند، و در ذهن خود بعد از خودزنی احساس آرامش می کنند. چون تصور می کنند دردهای عاطفی در دردهای فیزیکی آنان حل می شوند. این اختلال و ناهنجاری شدید روحی نیاز به درمان دارد. نه تحقیر و توهین و خیابان گردانی پلیسی که وظیفه حفظ حقوق و امنیت آنان را بر عهده دارد!..


















سر پر از جای قمه یکی از دستگیر شده گان، مشخصا به عزاداران قمه زنی عزاداری حسین شبیه است. بسیاری از خود زنان یا  افرادی با روحیه مازوخیستی و سادیستی در عزاداری ها سنتی و قرون وسطایی، چون زنجیر زنی و قمه زنی شرکت می کنند. این افراد به درمان های روانپزشکی نیازمند هستند و نه مراسم و تقویمی مملو از عزاداری های مذهبی و نیروی انتظامی و پلیسی مهاجم و بیرحم.



اعتراضات غیر منطقی به رعایت حقوق مجرمین

نظرات بسیار کلیشه ای و غیر منطقی در مخالفت با رعایت حقوق انسانی متهمین یا مجرمین بدین صورت بیان می شود که؛ ادعای روشنفکری در نیاورید یا اگر در حق تو و یا افراد خانواده تو تجاوز و خشونت و قتل روا داشته بودند، چه می کردی؟ و یا... جواب چنین سوالاتی بدین صورت است که؛ هر انسانی با روحیه و روان عادی از خشونت به هر طریقی و به هر نحوی با انسان دیگری مخالف است. همانطور که مقاله قبلی اشاره شده، روشنفکر تنها یک صفت است که در بسیاری از مواقع حتی به اشتباه به بسیاری از مذهبیون داده شده است. اعمال یک فرد نشان از حقیقت ذاتی او دارد و نه ادعاهای او. 

اصل وجود پلیس و نیروی انتظامی برای جلوگیری از انتقام های شخصی و برقراری قانون و نظم در جامعه بوده است. حتی در کشورهای پیشرفته جهان اگر یکی از افراد پلیس یا نیروی انتظامی و یا حتی خانواده های آنها با یکی از متهمین درگیر یا به او مظنون باشند. آن پرونده از آنان گرفته می شود و از رسیدن هرگونه خبر و اطلاعی به آن فرد جلوگیری می شود. پس بدین ترتیب سیر قانونی یک پرونده بدون انتقام گیری های شخصی و خونریزی و اشتباهات احتمالی دنبال خواهد شد، نه شکنجه خیابانی با کشیدن موی افراد و کتک زدن آنها و رواج  تحقیر و توحّش و نفرت و خشونت.


معرفی اراذل و اوباش

اراذل و اوباش حقیقی افرادی هستند که هرگونه اعتراض و مخالفت مردمی را به شدید ترین وجه سرکوب می کنند. با اسلحه، چاقو، قمه و زنجیر به مردم معترض و آزادی خواه حمله می برند و جوانان را در زیر چرخ های ماشین نیروی انتظامی له می کنند. سردمداران و سرسپردگان حکومت اسلامی اراذل و اوباش واقعی و ترویج دهنده این نابسامانی اجتماعی و رفتاری هستند.

















از آنچه گذشت

یک متهم تا زمان اثبات جرمش با روش های قانونی و حقوق بشری تنها یک متهم است و نه مجرم. و یک مجرم حتی با اثبات جرمش یک انسان و دارای حقوق انسانی محسوب می شود. همه ارکان سیستم قضایی، اجرایی و قانونگذاری یک کشور وظیفه دارند، در ضمن اجرای حکم متناسب با جرم یک مجرم. تمام قدرت و تلاش خود را در بازگرداندن این فرد خاطی پس از تمام شدن دوران محکومیتش به جامعه به کار گیرند. یک فرد خاطی از دل جامعه ای بیمار متولد شده و آن جامعه و سیستم حکومتی آن در مقابل او مسئول می باشند. خشونت پلیس یکی از بزرگترین و مخرب ترین عوامل اجتماعی/ روانی یک جامعه است. 

افرادی که به نام قانون اسلامی الله، در کوچه و خیابان یا زندان ها به تحقیر، کتک زدن، شکنجه، شلاق و اعدام انسان ها می پردازند. خدای خود، دین خود و سیستم حکومتی خود را پست و بی ارزش، غیر انسانی و وحشی در چشم جهانیان به تصویر می کشند.  سلامت پلیس یک جامعه نشان از سلامت و امنیت فرد فرد آن جامعه است. شکنجه گرانی که نقاب بر صورت دارند و رعب و وحشت در بین مردم را دامن می زنند. آتش انقلابی مهیب در زیر خاکستر بی کران مردمی به ظاهر تماشاگر افروخته اند، که زمانی همه هستی اقتدار پوشالیشان را فرا خواهد گرفت.  این شکنجه گران به این امر واقف اند زیرا که حتی از نشان دادن صورت خود وحشت دارند.



آخرین کلام به افرادی است که شکنجه و تحقیر این افراد را سزاوار می دانند!. باید گفت؛ شما که این خشونت و اعمال وحشیانه را روا می دانید آیا هرگز اندیشیده اید که  همین اعمال غیر انسانی بر شما و فرزندان شما در آینده ای نه چندان دور به اتهام هایی  واهی روا شود؟!. کمی بیندیشید، چگونه یک انسان معمولی می تواند چنین بیرحمانه در لباس نیروی انتظامی به شکنجه متهمین یا مجرمین بپردازد و خود جنایت کاری مخوف و سنگدل در پس نقاب سیاه حکومتی مذهبی نباشد