۱۳۹۴ آبان ۴, دوشنبه

بهترین راه شناخت دوستان واقعی





















تنها راه شناخت دوستان واقعی, عشق حقیقی و آشنایان مورد اعتماد, این است که به آنان ابراز کنید.
شما درگیر مشکلات مالی بسیار شدیدی هستید و به کمک آنها احتیاج دارید.

سپس به نظاره بنشینید که چگونه اطرافیانتان از شما خواهند گریخت. چون مگس های مزاحم و عجولی...
که ازباغ گلی بدون سطل های زباله...فراری هستند.




شکوه بختیاری
Shokooh Bakhtiari

قورباغه ها و شاهزاده ها...




















در زندگی یک زن پیش میاد که اشتباهن یکی, دو قورباغه را به جای شاهزاده ببوسه!.
آنچه اهمیت دارد این است که وقتی تفاوت قورباغه ها را ازشاهزاده ها تشخیص داد. بلافاصله... آنها در آبگیر هایشان, رها کند....


''شکوه بختیاری''

از خائنین سپاسگزارم!

















از افرادی که در سخت ترین شرایط زندگی مرا تنها گذاردند یا به من خیانت کردند, سپاسگزارم.
چرا که آنان به من آموختند ؛ من نیرومندتر ازآنچه می پنداشتم..., هستم!.

شکوه بختیاری

صریح و صادقانه!
























You simply can't offer your love to someone that is not worth it....
Shokooh Bakhtiari
صریح و صادقانه بگم؛ تو نمی توانی عشقت را به کسی ارزانی کنی که لیاقت پذیرفتنش را ندارد...


((در آخرین وداع)) ((For the last goodbye))


























((در آخرین وداع))
((For the last goodbye))

رهایم کن, بی پناه,
با کودکانم
در کنار خیابان...!.

Abandon me, helpless, with my children
On the side walk of the street ....

چرا که من سزاوار اینهمه ستم هستم.
چون تو را دوست داشته و باور کرده ام....

I truly deserve this injustice.
Because I have loved you and believed you ....

دیوانه ای که ریشه های جوان مرا جویده است.
هنوز پنجه های تیزش را از ستون مهره های من بیرون نکشیده

The Crazy man that has chewed my youngest roots
Still didn't take out his sharp claws out of my spine,

که تو در انحنای خیابان شلوغ رابطه مان دست تکان می دهی...
و من با گلویی بریده از خشم ناگفته ها, زمزمه می کنم:

That you are waving for me in the curvature of our busy relationship's street...
And I whisper with my slit throat of unspoken anger;

آه... زن زیبای فقیر,
تو نه سرزمینی برای بازگشت خواهی داشت,
و نه عشقی...
برای مهر ورزیدن...!.

Oh ... poor, beautiful woman!,
You will have no land to return,
...And you will have no love
.!to share

(شکوه بختیاری)

Shokooh Bakhtiari

۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه

((بنگر به قربانگاه منا!))



















((بنگر به قربانگاه منا!))

بنگر به قربانگاه منا در عید قربان!
باشد که این اجساد درهم شکسته شده ی خونین گواهی دهند
بر قدرت و شوکت خدایی...که حتا,
توانایی محافظت نداشت
از دوستدارانش را

در امن ترین نقطه جهان اسلام
در خانه خود و در عید پیامبرانش را!....

بخوان بخوان سوره ابابیل را...,
بخوان به خاطر بسپار تمام قرآن را...

و من بلند بلند شعری از فریدون فرخزاد میخوانم
و بر بی خردی تو...!,
...افسوس میخورم...!.

(شکوه بختیاری )

۱۳۹۴ شهریور ۱۳, جمعه

((نامه ای به یک خبرنگار و نویسنده معروف))


((A letter to a famous journalist and writer))

((نامه ای به یک خبرنگار و نویسنده معروف))

آه آقای خبرنگار و نویسنده معروف!...,
من خون کودکت را در آبریزگاه می شویم!.
آیا هیچ مقاله یا خبر علمی دراینباره منتشر نکرده ای؟

Oh, Mr. famous journalist and writer ...,
I am washing the blood of your child in the restroom!.
Didn't you release any scientific article or news about it?

یک ماه و نیم تمام پس از ۴ ماه و نیم فریب و انتظار!
من خون کودک مرده ات را در آبریزگاه می شویم
و تو در هتل هیلتون با پیر دختران نویسنده همکارت
مست میکنی و پستان های دفرمه شده ازجراحی های پلاستیک پی در پی شان را
با اشتیاق به خود میفشاری!...

A month and a half after four months and a half lies and betrayals!.
I am washing the blood of your dead child in the restroom.
And you are at the Hilton Hotel drunk with your old maid colleagues writers, and pushing their deformed breasts of multiple surgery implants
with passion to yourself!

هرگز به من تسلیتی نگفته ای!.
شاید حتا باور نداشته ای که کودکی در من مرده است!

You never said any condolences to me!.
Maybe you even didn't believe that a child has dead in me!

آه زن زیبای بی پناه!..., چگونه می توان گذشت
از مردی را که تو را جویده است و در هولناک ترین لحظات قی کرده است؟!

Oh beautiful, shelter less woman ..., how can you forgive?
The man that chewed you and spit you in the most terrifying moments?

در آبریزگاه در آبریزگاه به تو می اندیشم و خون تیره کودکت را میشویم
و زمزمه می کنم با اینکه می دانم این انصاف نیست, اما احساس میکنم, باید اعتراف کنم؛
چقدر خوشبخت و سعادتمند است کودکی
که پیش ازشناختن تو....
در گذشته است.

(شکوه بختیاری)

In the restrooms in the restrooms I am thinking about you and washing the dark blood of your child
And I am whispering even I know it is not fair, but I feel, I should confess, I should said;
How lucky is your child
that is dead
before get to know you!!!.

(Shokooh Bakhtiari)


۱۳۹۴ شهریور ۱۱, چهارشنبه

(( Oh!...Nosferatu are you still working for CNN?!!)) / ((آه! ...نوسفيراتو آیا هنوز هم برای "CNN" کار میکنی؟))






















شعری ناتمام که در حال نوشتن ان هستم
This is my new poem that I am working on it

(( Oh!...Nosferatu are you still working for CNN?!!))
((آه! ...نوسفيراتو آیا هنوز هم برای "CNN" کار میکنی؟))

Oh!...Nosferatu, Nosferatu!,
Are you still working for CNN?
Are you still winning awards for your best news coverage?

آه! ... نوسفيراتو, نوسفيراتو!
آیا هنوز هم برای "سی ان ان" کار میکنی؟
آیا هنوز هم بی خبر برنده ی جایزه ی بهترین پوشش خبری هستی؟

Do you let them know?, when they are clapping for you in the festivals and parties..., Can you please let them know next?

آیا تو را می شناسد؟، آیا می دانند؟ زمانی که برای تو در جشنواره ها و میهمانی ها دست می زنند؟! ...، آیا می توانی, لطفا به آنها اطلاع بدهی؟ اجازه بدهی که بدانند؟

That you used a beautiful, sexy, young, human right activist woman...
as your Kleenex sex?!

تو از یک زن زیبای, جوان فعال حقوق بشر...,
همچون یک دستمال کلینکس کهنه
برای تمیز کردن آلت خیس تناسلی ات...,
استفاده کرده ای...؟!

Oh!!!...Nosferatu, Nosferatu!, Dracula....

آه! ...نوسفيراتو, نوسفيراتو,
آه! ...خون آشام 

۱۳۹۴ تیر ۱۲, جمعه

سگ کشی، طرح مخوف حکومتی برای آموزش شکنجه گران دولتی به قتل و جنایت بیشتر

سگ کشی، طرح مخوف حکومتی برای آموزش شکنجه گران دولتی به قتل و جنایت بیشتر 








































ادامه مطلب: سگ کشی، طرح مخوف حکومتی برای آموزش شکنجه گران دولتی به قتل و جنایت بیشتر | فضول محله 




طرح مخوف گزینش و تعلیم شکنجه گران و قاتلان دولتی:

بنابر گزارشات رسیده از ایران، سگ کشی طرح مخوف 
حکومت اسلامی برای گزینش و تعلیم شکنجه گران و قاتلان دولتیست. صحنه های بسیار خشن در ایران نشان می دهد، کشتار و حتا با حس افتخاری بیمارگونه، جنازه های این حیوانات بی پناه را در کشتارگاه ها رها کردن. یا به پشت ماشین خود بستن و در کوچه و خیابان گرداندن به صورت یک امر عادی برای برخی از این جنایتکاران درآمده است.
این رفتار غیر انسانی خبر از بی باکی و آسوده خاطری عوامل این جنایات از بازخواست و تحت تعقیب قرار گرفتن بوسیله ماموران قضایی را می دهد. یکی از زندانیان سیاسی که از ایران در مورد این موضوع با نگارنده این مقاله تماس گرفته است، چنین می گوید:” باید این مسئله را به مردم تذکر بدهید. رژیم در حال تعلیم دادن گروه شکنجه گران جدیدیست. ما زندانیان سیاسی این شکنجه گران را در زندان ها دیده ایم .” وی سپس اضافه می کند که؛ فراوانی و عدم پیگرد قانونی این افراد نشان از دست اندر کار بودن حکومت اسلامی در این قتل عام ها می باشد.

:جوایز حکومتی در مقابل قتل بی رحمانه یک حیوان بی آزار

بنا به گزارشات رسیده از سربازخانه ها، هر سربازی که یک سگ را با سرنیزه بکشد. یک روز مرخصی خواهد گرفت. برای شلیک و کشتن سگ ها به روش های دیگر نیز مبالغی در نظر گرفته شده است. به طور نمونه عکس های، سگ کشی سرباز ناجا و جمعی از مردان که در میان خون و کشتار، لبخندی مسرت آمیز نیز بر لب دارند!. نمونه دیگر در توضیح فیلم فجیع سگ کشی
در یکی از شهرک‌های صنعتی شیراز که گروه پیمانکاری را در حال تزریق اسید به سگ ها را نشان می دهد. رسانه های دولتی ایران تاکید کردند که این افراد بنا با قرار داد با شهرداری شیراز به سگ کشی غیر انسانی می پردازند. همچنین در ازای ارائه هر لاشه ۱۵ هزار تومان دریافت می‌کنند!.

:جنایتکاران سگ کشی ها چه کسانی هستند؟

تنها دیدن چند ثانیه از فیلم سگ کشی با تزریق اسید کافیست که خشم و فریاد هر انسان آزاده ای را بر انگیزد. حتا برای بسیاری از مردم غیر قابل تحمل است که این فیلم را بیش از چند ثانیه تحمل کنند و از ناله های جانسوز سگ بی گناه وحشتزده و متاثر نشوند. حال این سوالات مطرح می شود که چنین افراد جنایتکار و قاتل چرا باید از طرف شهرداری برای جنایات خود دستمزد بگیرند؟. این افراد غیر از کشتن سگ ها به این طرز فجیع به چه جنایات دیگری می پردازند؟.
چگونه چنین افرادی که طاقت و تحمل چنین سنگدلی و بی رحمی را دارند در بیمارستان های روانی بستری نیستند؟. بلکه کارمند قرار دادی حکومت هستند و …. قضیه تزریق اسید به سگ ها بلافاصله پس از اسید پاشی های افراد مشکوک به زنان و دختران ایران انجام گرفت. آیا اسید پاش ها به صورت زنان ایرانی نیز از افراد مورد اعتماد حکومتی و مزد بگیر آنها نبوده اند؟! و هزاران اما و اگری که تفکر هر انسان خردگرایی را برای یافتن جوابی منطقی به دهلیزهای شکنجه و اعدام حکومت اسلامی راهنمایی می کنند.

۱۳۹۴ خرداد ۲۷, چهارشنبه

برای حضرت عشق!
























((بهشت دل انگیز کوهپایه ها!))

پیامبران بزرگ و بصیرت دهنده
همواره در رختخواب ها به زنان ایمان آورده اند!
و بر خدایانشان کفر ورزیده اند.

آنان کودکانشان را با حسرت و خشمی شگفت انگیز و با بیرحمی تمام
 در کاندوم ها پاشیده اند و در سطل های زباله پرتاب کرده اند
شاید چون از نسل موهوم امام زاده هایشان با هراسی وصف ناشدنی رنج برده اند!

و تمام راه را، تمام راه را یک نفس... ، از دامنه های کوهسارهایی که ران ها ی زنان دمیده اند
تا سر انگشتان کشیده پاهایشان که بر زمین طراوت می نهند
با طبق هایی پر از بوسه آذین می دهند.
به امید اینکه گناهانشان را بر آنان ببخشایند و
دیگرباره به زیارت بهشت پنهان
فراخوانند!....

آه پیامبران، پیامبران وحشی خشن تحریک کننده...
پیامبران برزگ جهاندیده آرامش دهنده
با نفس های تند و سوزان و طنین فریادهای درد آلود درنده!!!
پیامبران، پیامبران کافر مرده در چشم های نیمه خواب آلوده....

گرچه تو را ترک کرده اند، در رختخواب بدون حجاب، برهنه نیمه برهنه...
آلوده به بوی وسوسه انگیز خوش گناه
پیامبران تصمیم گیرنده بخشاینده، گرچه تو را ترک  می کنند...
 اما هرگز، هرگز!...،
فراموش نمی کنند!.


(شکوه بختیاری)



۱۳۹۴ خرداد ۱, جمعه

کشف پیکرهای 175 غواص که دست بسته "زنده به گور" شدند!






برای پدربزرگ و مادربزرگ که هنوز کاروان های اجساد  شهدا را
چشم انتظارند!...

((برادارن خفته!))

 دست یا سر؟!
قطار تابوت تا دوردست
صلیب بر دوش می کشند
زنان و دخترکان...

پاره پاره ها چند بریده انگشت!
استخوان های پوسیده...
دست یا سر؟!

سوغات از دیار فراموش شده!
قطار تابوت تا دوردست

برادران خفته!...،
چنگ انداخته بر تابوت
انگشتان ظریف و سپید زن؛
" دست یا سر؟!"

(شکوه بختیاری)


۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۸, جمعه

Mireille Mathieu & Julio Iglésias - La Tendresse/ دلسوزی


نگاه بینظر انسانی و ترحم آمیز این شعر و اجرای تکان دهنده در خور تامل و ستایش است!.

    Jacques Romain Georges Brel;


















    ژاک رومن ژرژ برل خواننده، نویسنده و بازیگر و کارگردان بلژیکی فرانسه‌زبان در این ترانه, با لحنی طعنه آمیز و خشمگین و با نگاهی انسان دوستانه به نکوهش ملوانان آمستردام و به طور کلی مردانی می پردازد که به روسپی خانه ها رفت و آمد دارند. نگاه بینظر انسانی و ترحم آمیز این شعر تکان دهنده به زنان و دخترانی که مجبور به روسپیگری هستند در خور تامل و ستایش است!.
    English
    Amsterdam
    Versions: #1#2

    In the port of Amsterdam
    There are sailors who sing
    The dreams that haunt them
    On the coast of Amsterdam
    In the port of Amsterdam
    There are sailors who sleep
    Like banners
    The hills along the banks
    In the port of Amsterdam
    There are sailors who die
    Full of beer and dramas
    At first light
    But in the port of Amsterdam
    There are sailors who are born
    In the thick heat
    Of the languid oceans
    In the port of Amsterdam
    There are sailors who eat
    On too white tablecloths
    Fish dripping
    They show you their teeth
    To sketch the fortune
    To descend the Moon
    To eat the shrouds
    And it smells like cod
    Into the heart of fries
    that their big hands invite
    To return to more
    Then they get up laughing
    In one sound of storm
    Closing their codpiece
    And leave in belching
    In the port of Amsterdam
    There are sailors who dance
    By rubbing the belly
    On the belly of women
    And they turn and they dance
    like suns who spat
    In a broken sound
    Of a rancid accordion
    They twist their necks
    To understand each other better, laughing
    Until all of a sudden
    The accordion ends
    Then the serious gesture
    Then the proud look
    They bring their Dutchman
    Until the full light
    In the port of Amsterdam
    There are sailors who drink
    And drink and drink again
    And yet they drink again
    They drink to health
    Whores of Amsterdam
    Hamburg and elsewhere
    Finally they drink to the ladies
    That give them their nice body
    That give them their virtue
    For a gold coin
    And when they are too drunk
    They plant their noses to the sky
    They blow their noses in the stars
    And they piss like I cry
    On unfaithful women
    In the port of Amsterdam
    In the port of Amsterdam.
    Submitted by Sofirelatinprincess on Mon, 19/12/2011 - 17:30
    Taken from http://lyricstranslate.com/en/amsterdam-amsterdam.html-6…




این ترانه, این خشم, این نفرت متعلق به تو و تمام کسانیست که از بچه ها برای همخوابگی استفاده کردید . روسپی خانه ها و خانه های عفاف ساختید و یا به این مکان ها پا گذاشته اید. این انزجار بیت بیت این ترانه ی غمگین, متعلق به شماست به همه شما موجودات نفرت انگیزی که استفاده از زنان و کودکان و مردان را برای همخوابگی در سرسر دنیا ترویج داده اید!....




















 

اینجا ایران است!

These are Iranian's Ayatollah that talk about how women can wax their private area!. Funniest one is the stupid supreme leader of Iran. :I
Why us,Iranian women never talk about how Ayatollahs should clean their Private area?. For 3 common reasons:1- We don't believe they are real man 2- We have more important things to talk than a disgusting part of ayatollahs in dirty underwear, the radical religious people that doesn't even shave their faces and sleep with more than one woman!. 3- Even thinking about them, being a man..., will make us nauseous. wink emoticon But as it turns out Ayatollahs are always thinking about our private parts even how we should wax it...?. Such a waste of time and religion....



اینجا ایران است، این روزها پرونده موهای آلت جنسی زنان، روی میز کار مراجع تقلید و دلواپسان است!
"فتوای مراجع تقلید درباره اپیلاسیون آلت جنسی زنان منتشر شد"
فتوای علی خامنه‌ای٬ علی سیستانی و ناصر مکارم شیرازی درباره حکم اپیلاسیون آلت جنسی زنان توسط آرایشگر زن منتشر شد.
خامنه‌ای اعلام کرده در در صورتی که اپیلاسیون آلت جنسی زنان مستلزم لمس یا دیدن عورتین باشد٬ جایز نیست.
علی سیستانی نیز گفته در این نوع اپیلاسیون نگاه کردن به خود آلت جنسی جایز نیست و ستر (پوشیدن) آن واجب است.
ناصر مکارم شیرازی هم چنین فتوا داده که نگاه به عورت دیگری، خواه برای زائل کردن مو باشد یا چیز دیگر جایز نیست، ولی زایل کردن موهای زیر بغل و مانند آن، به وسیله هم جنس مانعی ندارد.
متن این فتاوا پس از ممنوع شدن ارائه خدمات اپیلاسیون در آرایشگاه‌های قزوین منتشر شده است.
در هفته جاری گروهی از جریان‌های حزب‌الله در استان قزوین با انتشار نامه‌ای خواستار ممنوعیت ارائه چنین خدماتی در آرایشگاه‌های این استان شده و نسبت به ادامه چنین وضعیتی هشدار دادند.
دو روز پیش نیز دادستانی قزوین اعلام کرد به خاطر جلوگیری از گسترش بیماری ایدز و هپاتیت ارائه این خدمات را در آرایشگاه‌های این استان ممنوع کرده است.

هشدار حزب‌الله قزوین به مقام‌های مسئول را اینجا بخوانید: http://goo.gl/61AWmT

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

پاره ای از شعر:" مرا بفهم مرد!"



















پاره ای از شعر:" مرا بفهم مرد!"

مرا بفهم...مرد!
مرا در آغوش بگیر!

من از توهم خاموشی
که ستون مهره های تو در رختخواب تکرار می کنند...
به شدت هراسانم!...


(شکوه بختیاری)

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۲, شنبه

((آه...سیندرلا!))
























((آه...سیندرلا!))

آه سیندرلا، چه کسی کفشهای بلور تو را دزدیده است؟!....

من اسم آن آیت الله را می دانم
و تو اسم یک سردار، یک وزیر، یک قاضی، یک امام جمعه و هزاران ملا را زمزمه می کنی...

آه سیندرلا، سیندرلا... تو از این جماعت دریده ی گرگ هراسانی
هراسانی تا جایی...
که حتا اعتماد نمی کنی آغوشت را
برای آسایش، برای خواب،
لحظه ای بر گرده ی خاکی زمین بسپاری ...!.

آه سیندرلا...، چه کسی کفشهای بلور تو را دزدیده است؟!...

بیدار شو...، از دوردست ماموران شهرداری هجوم می آورند
و پیش از آنکه آخرین دستفروش را در خیابان به قتل برسانند
بگذار سه بار سرود ای ایران را...
برای علی چراغی، علی اکبری و یونس عساکره...
خوانده باشیم.

آه سیندرلا، سیندرلا چه کسی کفشهای بلور تو را دزدیده است؟!....
من اسم آن آیت الله ها را...
می دانم....

(شکوه بختیاری)

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۱, جمعه

ویلیام بروس جنر یک تراجنسیتی است.

ویلیام بروس جنر (متولد ۱۹۴۹ اکتبر۲۸) متولد ایالات متحده, وی ورزشکار سابق دو و میدانی و تلویزیون شخصیت تلویزیون فعلی، که مدال طلا را در ده گانه المپیک ۱۹۷۶ تابستان در مونترال بازان خود کرد و لقب بزرگترین ورزشکار جهان را به خود اختصاص داد. اما جدیدترین اخبار درباره او شوکه کننده است. او اکنون اعلام می کند که یک تراجنسیتی - Transgender است و می خواهد به صورت یک زن به زندگی خود ادامه بدهد. روحیه مقاوم و مبارز او برای اعتراف به حقایق وجودی خود بسیار قابل تحسین و تکاندهنده است. برای او آرزوی صبر و شادی دارم در این سخت ترین لحظات زندگی پر افتخار و آموزنده اش!.





۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

یک برش کوتاه از شعر"سموم خاطرات" / کتاب "اعترافات یک پیامبر زن!"






















یک برش کوتاه از شعر"سموم خاطرات" / کتاب "اعترافات یک پیامبر زن!"

مرا بخوان به نام مریم مقدس
در گوشی تلفنی که فریاد می زنی با نفرت ....

مرا بخوان به نام تمامی کودکان تطهیر شونده
قدیسین تقدیس شونده
اساطیر ستایش شونده

مرا بخوان به نام مقدس مادرت...
و مادرم انگشت های ظریف مرا با دقت,
در زیر ساتور کهنه اش خرد می کند

از انگشت تا بازو
حیوان کوچک مزاحم
سم مهلک خوشبختی...,
من!.
....

(شکوه بختیاری)

۱۳۹۴ اردیبهشت ۷, دوشنبه

Dear Sabeen Mahmud ((The Famous Knight))



















For Dear Sabeen Mahmud

((The Famous Knight))

At first I cried, I got really sad
Then I thought to myself
How would you prefer your death?!....

Do you want to get, sick rolling in bed, beg your misery to end it with death
Or do you choose to fight, to be a famous knight to give your life...
For human rights!.

(Shokooh Bakhtiari)

پاره ای از اشعار کتاب "اعترافات یک پیامبر زن" که در حال جمع آوری, ترجمه و انتشارش هستم.




















...

مردار
 مردار
 مردار
 مردارخواری که صورت مرا می خورد
و لبانم را

و ناخنهایش با درد
بیرون می کشید
یک یک مهره هایم را!....

چطور اعتماد کردم؟!
هرگز خاندانم
مرا نبوسیده اند...
....

((شکوه بختیاری))


۱۳۹۴ اردیبهشت ۳, پنجشنبه

بخشی از شعر ((اعترافات یک پیامبر زن! ))


















  بخشی از شعر

((اعترافات یک پیامبر زن! ))

....

آه... چگونه می شود اعتراف کرد؟ 
چگونه می توان اعتماد کرد؟

زمانی که امام مقوایی دهه فجر ،
در آسمان به پرواز در آمده است!

و آخرین نجات دهنده با ترس،
به چاه پناه برده است!....

من کتاب های مقدس مذهبی را از طاقچه بر می دارم
و از اوراق شان برای رهگذران،
ملاهای کاغذی ابلهانه می سازم!....


(شکوه بختیاری)






۱۳۹۴ فروردین ۲۹, شنبه

((برای عزیز برادری که شاعر بود!))


























عکس دزدیدن مراسم خاکسپاری و حمل تابوت جان باخته راه آزادی, شهید صانع ژاله بوسیله جنایتکاران بسیج و سپاه و لباس شخصی ها ی حکومتی...





((برای عزیز برادری که شاعر بود!))

آه... چگونه می توان اعتماد کرد؟
به این قوم؟! به این قبیله ؟!
به این هجوم خائن دست های در آغوش گیرنده!....

آه... ----,
چگونه می توان در آغوش آرمش غلتید
چگونه می توان سکوت کرد
و تنها عکس و خاطرات تو را بوسید!....

چگونه می توان اعتماد کرد
چگونه می توان فراموش کرد
حتا پس از مرگ!...
----!
وقتی صدای خنده کفتارها
در هیاهوی مراسم تدفین
به ناله ای سوزناک مبدل شده
و هنوز جنازه بادکرده ی شاعری که زیر شکنجه
با وساطت دوستانمان مرده!
بر روی رودخانه ی  در جریان
از حرکت نایستاده!
به من بگو
----
چگونه می توان اعتماد کرد؟
به این قوم؟! به این قبیله ؟!
به این هجوم خائن دست های در آغوش گیرنده!...

(شکوه بختیاری)

((در مراسم اعدام یک زن))/ ((In the execution ceremony of a woman))



((در مراسم اعدام یک زن))

((In the execution ceremony of a woman))

محاکمه شدم, همه چیز تمام شد! 
و مادرم حتا برای مراسم خاکسپاری حاضر نبود!.

I went on trial, every thing is done
And my mother didn't even attend for my funeral!

رگ های دستم را سربریدند و بخیه زدند
سکوت کردم...هیچ راه گریزی به کوچه های خوشبخت کودکی ام نبود
و پسرانی که مرا در آغوش می کشیدند و دوچرخه سواری به من می آموختند...
سال ها بود از ایران گریخته بودند!.

They cut off my heads vessels in my hands and stitch them
I was silent ... there was no escaping to the happy alleys of my childhood
And the boys that hugged me and taught me bike riding ...
Years ago fled from Iran!
تنها کفن سپیدی را که نیمه برهنه بود بر شانه هایم آویختند!...
و اعدامم کردند...

محکوم شدم, مردم....
و از آن پس
هرگز مردی را عاشقانه در آغوش نکشیده ام!....

(شکوه بختیاری)

They hung a white shroud that was half-naked on my shoulders!.
And they executed me ...
I was sentenced, I was dead ....
And after that
I never hugged any man with love! ...

(Shokooh Bakhtiari)
--------------------------------------

Iran Nomad's Life

Villagers spray the groom, Mohammed Zamanpour, 25, and his bride Manijeh, 16, with foam confetti at a Bakhtiari nomad wedding in the mountain village of Abid near the town of Masjid-e-Soleiman in southwestern Iran, Thursday, Nov. 29, 2007. Migration has been a way of life for nomads such as the Bakhtiari in Iran for thousands of years but the phenomenon is slowly disappearing as government encroaches and the attractions of urban life draw some away from the nomadic lifestyle. (AP Photo/Ben Curtis)

http://blog.apimages.com/2015/02/13/close-up-photographer-ben-curtis/#jp-carousel-17327

۱۳۹۴ فروردین ۲۳, یکشنبه

((نارنجک های کاغذی))
















تقدیم به خاطره همه روزنامه نگاران, کاریکاتوریستان و فیلمسازانی در راه آزادی بیان جان باخته اند:

((نارنجک های کاغذی))

زمانی که شعرها به نارنجک تبدیل شوند
و کاریکاتورها به خنجر...,
هیچکس...
از مسلسل های دکه روزنامه فروشی
هراسی نخواهد داشت...
و مردم برای شلیک گلوله ای
سطری خواهند نگاشت!

(شکوه بختیاری)

آیا کمی مشکوک نیست که محمدرضا عباسی چند ماه بعد از افشاگریش فوت کرد؟














آیا کمی مشکوک نیست که محمدرضا عباسی چند ماه بعد از افشاگریش فوت کرد؟

فیلم افشاگری دكتر محمدرضا عباسی درباره فقر در جزیرة مینو و استان خوزستان در برنامه "صندلی داغ" هرگز اجازه پخش دریافت نکرد و تنها بخش کوتاهی از این گفتگو در شبکه های اجتماعی پخش شد. وی که جانباز جنگی بود, پس از این مصاحبه در سال ۹۱ فوت کرد و دلیل مرگ وی دلیل سکته قلبی ذکر شد.



۱۳۹۴ فروردین ۲۱, جمعه

((رزم آرای و سخنی بر این نکوهش بگو!))



















((رزم آرای و سخنی  بر این نکوهش بگو!))

آه گریزانم از شما
که رویای بهشت تان، پر از زنان برده، باکره ی هرزه است
و پسران جوانی که غلمان بر آنان نام نهاده اید و برای همخوابگی شان
نماز شب خوانده اید!...
آه...هیچ حد و مرزی را برای شرافت و انسانیت
حتا در بهشت!...
باقی نگذاشته اید!...
(شکوه بختیاری)

۱۳۹۴ فروردین ۱۰, دوشنبه

((اعترافات یک زن سالخورده))















قسمت کوتاهی از شعر

((اعترافات یک زن سالخورده))

آه ایستادم!
تنها
در آستانه چهل سالگی
آرزوهایم در قریه هایی  دور پوسیده اند
و حقایق...،
اعتقاداتم به خدایان سنگسار و شکنجه و شلاق را،
سر بریده اند....

آه...
چگونه می توان اعتراف کرد؟...
چگونه می توان نوشت؟...
چگونه می توان فراموش کرد؟...

وقاحتی که کلینکس های خونین را از دستانم می ربود
و رهایم میکرد
در انتهای تیره درکی که در ابتدای بی وزن جهان،
 شناور بود!.

آه...چگونه می توان اعتراف کرد؟...
چگونه می توان سکوت کرد؟..

بر حرکت سخیف و درد آلود خنجری کهنه
زمانی که یک یک مهرهای ستون فقرات عشقت را می کاود
و از فراسوی جنازه های مست و پوشالی
تو را چو گوشتی لذیذ و  ذبح شده
در کشتارگاه
عریان، مرده، آماده برای لمس کردن و جویدن
ورانداز می کند...  

(شکوه بختیاری)

۱۳۹۴ فروردین ۹, یکشنبه

نگاهی به تفاوت فاحش و شگفت انگیز رفتار پلیس, در سه کشور با فرهنگ و مذهب متفاوت!

 نگاهی به تفاوت فاحش و شگفت انگیز رفتار پلیس, در سه کشور با فرهنگ و مذهب متفاوت!

در آستانه نوروز:

پلیس افغانستان یک زن جوان به نام فرخنده را برای کشتن, تحویل مردم خشک مذهب جنایتکار می دهد!

پلیس و ماموران شهرداری خرمشهر ایران؛ دستفروش فقیری به نام یونس عساکره را که در پی گرفتن مجوز دکه برای امرار معاش خانواده اش بود. چنان زجر می دهند که در سالن ساختمان شهرداری اقدام به خودسوزی می‌کند!.

پلیس اصفهان در ایران؛ در آستانه نوروز به بهانه مراسم چهارشنبه سوری, یک پسر جوان را بازداشت می کند.

(و چون قتل فرخنده در افغانستان) وی را زیر شکنجه به قتل می رسانند!.

ماموران پلیس امریکا در لوس آنجلس؛ برای همراهی و سهیم بودن در شادی مردم ایرانی مقیم امریکا و به احترام سنت و فرهنگ نوروزی, در مراسم چهارشنبه سوری شرکت می کنند!.

((پند درختان!))






























((پند درختان!))

برای تو مینویسم عزیزم!؛
 بدرود...ترکم کن

چون هیچ درخت تناوری،
تنها برای پرندگان مهاجر...،
آغوش...نخواهد گشود!.

(شکوه بختیاری)

۱۳۹۴ فروردین ۸, شنبه

((ما قربانی هستیم چون اصلاح طلبان همواره بر جنایات اصول گرایان، آب غسل جنابت می ریزند!..))

















سه روزنامه نگار اصلاح طلب، فرمانده گروه تروریستی قدس، قاسم سلیمانی، را با سه واژه زیر توصیف کرده اند:

مسعود بهنود او را «سردار عارف» خواند. محمد قوچانی او را «سردار صلح» نامید و ابراهیم نبوی وی را «آبروی ایرانیان» می داند!!!.



((ما قربانی هستیم چون اصلاح طلبان همواره بر جنایات اصول گرایان،
 آب غسل جنابت می ریزند!..))

 مادران و کودکان ما قربانی هستند،
قربانی ملایان جنایتکاری که حتی با دست بریده,
داعیه ارتباط با خدا و امام زمان دروغین دارند!

ما قربانی هستیم.... قربانی دلقک هایی که مردم را در خیابان ها و زندان ها به خاک و خون می کشند. در فراسوی مرزها تروریسم شیعی را صادر می کنند و همزمان با تروریسم سنی می جنگند.(قاسم سلیمانی)

به دوربین های جهانی لبخند می زنند و چهره کریه جنایاتشان را در لابلای مذاکرات جنگ پنهان می کنند و برای اربابان بزرگ دم تکان می دهند.
 در حالی که در خانه وطن و بر مردم خویش, نه سگی خانگی که گرگی بیرحم و درنده اند.

آری, ما قربانی هستیم چون اصلاح طلبان همواره بر خون جوانان وطن ایران،
آب غسل جنابت می ریزند...

و ما قربانی ساده اندیشی، فریب و مذهبیون، حکومت های دیکتاتوری و روشنفکران عامی نسل خود هستیم!

ما قربانی هستیم و شما...
بله و شما روزنامه نگار, نویسنده و به اصطلاح روشنفکر نیز در این جرم قربانی بودن ما...شریک هستید!

۱۳۹۴ فروردین ۳, دوشنبه

"برای مردان افغان که فرخنده نوروز را کشتند... و به آتش کشیدند!."


















"برای مردان افغان که فرخنده نوروز را کشتند...
و به آتش کشیدند!."

کتاب های جنایت آفرین مقدستان را بسوزانید
و خاکستر شان را در تشناب ها بریزید...،
چرا که شما زن جوانی را...
 کشتید!!!.

شما لبریز از خرافه و تعصب و نفرتید
لباس هایتان را به در آورید
و این بار پیکرهای لبریز از عقده و جهالتتان را بسوزانید...
چرا که شما حرمت انسانی را...
آتش زده اید!!!.
---
چگونه جانوران وحشی ایی هستید شما
که افغانستان را به خاک و خون کشید ه اید
و نام مردان افغان را ننگین کرده اید؟....

چگونه خدایی را پرستش می کنید شما!،
که قوانین تان از وحشتناک ترین جنایات بشری
 هولناک تر است!

و تنها معجزه معتبری که از کتاب خرافی ۱۴۰۰ ساله شما روییده
آفرینش انسان نماهای جنایتکاریست،
که زنی را به جرم پاره کردن
و سوزاندن ورق پاره ای از قرآن...،
کشته اند و سوزانده اند!!!.

چه ارزشی دارد قوانین خدای جنایتکار شما؟
چه احترامی دارد اعتقادات آمیخته به خون و شکنجه شما؟....

شما که به دختران کوچک به نام مذهب تجاوز می کنید
و بر زنانتان نقاب می افکنید
 و پسرانتان را بیشرمانه به  بچه بازی می برید!....

آه...، شما دقیقن...،
سزاوار جنایات طالبان و داعش هستید
نه!، شما حضور طالبان و داعش هستید!....

چگونه خدایی را پرستش می کنید شما
که قوانین تان از وحشتناک ترین جنایات بشری
 هولناک تر است!

شما زنی را به جرم پاره کردن ورق پاره ای
کشته اید و سوزانده اید!!!....

---
نمی هراسیم از شما... بکشید ما را
 آتش بزنید...
چهره کریه دین تان را به دنیا
بیشتر نشان دهید....

چه ارزشی دارد قوانین خدای جنایتکار شما؟
چه احترامی دارد اعتقادات آمیخته به خون و شکنجه شما؟!!!....

(شکوه بختیاری)

۱۳۹۳ اسفند ۱۰, یکشنبه

پاره ای از شعر ((برای ترانه!))

















پاره ای از شعر ((برای ترانه!))

((For Taraneh Mousavi))

آه!...
می خواندم زمین...
آبستن از جنازه های شکنجه شده!....

آه سرزمین من...
آه...خاک خشک تشنه به خون جوانان وطن,
مرا بپذیر!.

!Oh
!The earth calling me
...!Pregnant of tortured bodies

...Oh my land
,...Oh...dry soil bloodthirsty of our homeland's youth
!Embrace me

(Shokooh Bakhtiari)

مردانی با گرایشات شدید برده داری زنان






















در طول تاریخ بشر؛ بی شرمانه ترین و رذیلانه ترین قوانین ضد بشری برای سرکوب زنان, همواره به نام ادیان و فرمان خدایی واهی و به دست مردانی متعصب و بیرحم با گرایشات شدید برده داری زنان نگاشته شده اند و به جوامع و بویژه به مردم عامی, تحمیل شده است.

 
(شکوه بختیاری)

۱۳۹۳ بهمن ۱۷, جمعه

((اعتراف مقدس!))
















در سوگ خلبان اردنی که به آتش کشیده شد!...








((اعتراف مقدس!))

((Holy confession!))

به من گوش فراده مسلمان!...

چگونه می توان اعتراف کرد؟...
چگونه می توان در تو فریاد کرد؟...
چگونه میتوان به تو فهماند؟!...

که هیچکس جز یک شکنجه گر قاتل،

ستایش نمی کند!...خدای جنایتکاری را
که بدن های شکنجه شده و اجساد مرده را،
طلب می کند....