۱۳۹۳ شهریور ۴, سه‌شنبه

((در آغوش خاطره ها))
















آه... چگونه می توان بازگشت؟!
چگونه می توان گریخت ؟!
از این شب!
 از این سکوت مسموم کشنده...
از این هجوم یاس شکننده...

به آغوش ثانیه ها...
به آخرین ایستگاه ...
به آخرین جاده ...
آخرین گذرگاه....

و  لبخند زد
به مردی غریبه که عاشقانه  می نگریست
با لذت...,

پیامبر ظهور آرزوهایش را ....

چگونه می توان گریخت از این ظلمت
 چگونه می توان بازگشت...,
آه...

(شکوه بختیاری)

هیچ نظری موجود نیست: