۱۳۹۴ شهریور ۱۳, جمعه

((نامه ای به یک خبرنگار و نویسنده معروف))


((A letter to a famous journalist and writer))

((نامه ای به یک خبرنگار و نویسنده معروف))

آه آقای خبرنگار و نویسنده معروف!...,
من خون کودکت را در آبریزگاه می شویم!.
آیا هیچ مقاله یا خبر علمی دراینباره منتشر نکرده ای؟

Oh, Mr. famous journalist and writer ...,
I am washing the blood of your child in the restroom!.
Didn't you release any scientific article or news about it?

یک ماه و نیم تمام پس از ۴ ماه و نیم فریب و انتظار!
من خون کودک مرده ات را در آبریزگاه می شویم
و تو در هتل هیلتون با پیر دختران نویسنده همکارت
مست میکنی و پستان های دفرمه شده ازجراحی های پلاستیک پی در پی شان را
با اشتیاق به خود میفشاری!...

A month and a half after four months and a half lies and betrayals!.
I am washing the blood of your dead child in the restroom.
And you are at the Hilton Hotel drunk with your old maid colleagues writers, and pushing their deformed breasts of multiple surgery implants
with passion to yourself!

هرگز به من تسلیتی نگفته ای!.
شاید حتا باور نداشته ای که کودکی در من مرده است!

You never said any condolences to me!.
Maybe you even didn't believe that a child has dead in me!

آه زن زیبای بی پناه!..., چگونه می توان گذشت
از مردی را که تو را جویده است و در هولناک ترین لحظات قی کرده است؟!

Oh beautiful, shelter less woman ..., how can you forgive?
The man that chewed you and spit you in the most terrifying moments?

در آبریزگاه در آبریزگاه به تو می اندیشم و خون تیره کودکت را میشویم
و زمزمه می کنم با اینکه می دانم این انصاف نیست, اما احساس میکنم, باید اعتراف کنم؛
چقدر خوشبخت و سعادتمند است کودکی
که پیش ازشناختن تو....
در گذشته است.

(شکوه بختیاری)

In the restrooms in the restrooms I am thinking about you and washing the dark blood of your child
And I am whispering even I know it is not fair, but I feel, I should confess, I should said;
How lucky is your child
that is dead
before get to know you!!!.

(Shokooh Bakhtiari)


هیچ نظری موجود نیست: