((در آخرین وداع))
((For the last goodbye))
رهایم کن, بی پناه,
با کودکانم
در کنار خیابان...!.
Abandon me, helpless, with my children
On the side walk of the street ....
چرا که من سزاوار اینهمه ستم هستم.
چون تو را دوست داشته و باور کرده ام....
I truly deserve this injustice.
Because I have loved you and believed you ....
دیوانه ای که ریشه های جوان مرا جویده است.
هنوز پنجه های تیزش را از ستون مهره های من بیرون نکشیده
The Crazy man that has chewed my youngest roots
Still didn't take out his sharp claws out of my spine,
که تو در انحنای خیابان شلوغ رابطه مان دست تکان می دهی...
و من با گلویی بریده از خشم ناگفته ها, زمزمه می کنم:
That you are waving for me in the curvature of our busy relationship's street...
And I whisper with my slit throat of unspoken anger;
آه... زن زیبای فقیر,
تو نه سرزمینی برای بازگشت خواهی داشت,
و نه عشقی...
برای مهر ورزیدن...!.
Oh ... poor, beautiful woman!,
You will have no land to return,
...And you will have no love
.!to share
(شکوه بختیاری)
Shokooh Bakhtiari
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر