((بگذار در رختخواب تو ایمان بیاورم و کافر شوم))
مرا بیاویز ,
به هستی ات
به خستگی ات
به برهنگی ات....
مرا بیاویز ,
به رنج هایت
به زخم هایت
به دمل های چرکین عقده هایت ,
به زجر هایت ...
مرا بیاویز به هوس
به تب
به بوسه ای آتشین بر لب
مرا بیامیز به خلسه
به درد
به فراموشی
به مرگ !.
-------
ببین که گریسته ام
بی وقفه ,
و چگونه کودکانم به صلیب کشیده شده اند
و بر دست های آموزگاران
چگونه قلم ها
چو میخ های فولادین مقدس...
روییده اند.
مرا بخوان
بخوان نام مرا
بخوان نام نفرین شده سرنوشتم را
------
مرا پناه بده, مرا بیامیز مرا بفهم
که من از پنجره حزن انگیز
به جهان نگریسته ام,
و سرهای بریده و اجساد تکه تکه شده
در خیابان های سوریه, افغانستان و عراق را دیده ام.
مرا پناه بده, من امشب به مردی محتاجم
که با نفرت لاله الا الله و الله اکبر نگوید
و به زنان ایزدی بی پناه
تجاوز نکند
و کودکان و دانش آموزان کوبانی را
به کنیزی نبرد
و گردن هیچ انسانی را
با شقاوت ندرد
و با لذت و غرور وحشیانه و جنون آمیزی...
با لبخند, به دوربین ها نگاه نکند ....
-----
مرا پیوند بزن
باور کن
مرا بفهم,
که من دخترکی را
در لباس تولد...
بدون سر دیده ام!!!....
من از جنگ های صلیبی و از صدر اسلام
و از شروع جنگ جهانی سوم بازگشته ام...
مرا در آغوش بگیر
مرا ببوس
مرا برهان
من از جنازه های مثله شده و از صدای نفرت آور تکبیر
و از هجوم و خشم بی وقفه شمشیر...
به زیر لاشه های پتو
بازگشته ام
مرا پناه بده
مرا برهان
که کافرم به خدایان وحشی ادیان!.................... ..................
مرا بخوان
بخوان نام مرا
بخوان نام نفرین شده سرزمینم را
که من بازگشته ام ...........,
از هجوم دارها و سنگسارها
و سرهای بریده شده, و اجساد تکه تکه شده,
در خیابان ها ....
(شکوه بختیاری)
۱ نظر:
سپاس
ارسال یک نظر