۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

به بشارتی که از گل زنبق جوانه زد...

















برای تو می نویسم
برای تو که در رحم من لبخند می زنی
و دست های کوچکت را سه بار
به نشانه بشارت درود
در آسمان رحم من تکان دادی....

تو از یک آتئیست متولد خواهی شد
و از خدایان دروغین و شیاطین موهوم نخواهی ترسید
هیچکس در گوش تو اذان نخواهد خواند
و هیچ غسل تعمیدی شرافت زلالت تو را
به زیر سوال نخواهد برد
و هرگز به ضریح خرافات پیامبران
امید و ایمان نخواهی بست

برای تو می نویسم
برای تو که در رحم من لبخند می زنی...

تو هرگز تماشاگر میادین شکنجه و اعدام نخواهی بود
و هرگز در مراسم وحشیانه سنگسار
به سوی زنی بی پناه!
سنگی پرتاب نخواهی کرد

بدان که کوتاهترین لحظات شادی
بزرگ زادگان طریقت آرامش اند
و بدان که زندگی تداوم مبارزه باورهاست
و دلنشین ترین طعم
دستیابی به دسترنج و هم اغوشیست
زمانی که غلت می زنی در آغوشی
که هرگز غرور تو را خدشه دار نخواهد کرد.

به تقدیر باور نداشته باش که تو خود موج تحول تاریخی
و بدان اگر به تظاهرات خیابانی پیوستی
و در هجوم لباس شخصی ها و نیروهای انتظامی اسیر شدی
در کنار تو خواهم ماند
و در کنار تو خواهم مرد

مرا ببخش که تو را به دنیا آوردم
که دنیا زمزمه محبت ضربان قلب و زلالت رحم نیست
و تو از یک آتئیست
یک کافر
یک مرتد
یک ملحد... متولد خواهی شد
و تنها حقوق بشر و عشق را خواهی آموخت

برای تو می نویسم
برای تو که در رحم من لبخند می زنی
و دست های کوچکت را سه بار
به نشانه بشارت درود
در آسمان رحم من تکان دادی..



(شکوه بختیاری)


هیچ نظری موجود نیست: