آقای میرحسین موسوی که خواندن کتاب "وجدان بیدار" اثر اشتفان تسوایگ را توصیه می کنید، چرا خود شما کتاب "وجدان بیدار" را در کشتارهای دهه شصت نخواندید؟!!...
چرا خواندن کتاب وجدان بیدار را در این سی و چند سال توصیه نکردید؟
تا زمانی که از چرخه قدرت حکم به بیرون پرت شدید؟،
آقای موسوی من زمان شما هم زنده بودم...
بس کنید آقا، بس کنید...
کتاب «وجدان بیدار» روایت زندگی مردی است که در سده شانزدهم میلادی به مبارزه علیه انحراف کلیسا و ظلم و دروغگویی ارباب دین بر می خیزد؛ آنها که با تفسیری خشک و سختگیرانه از دین، ستمگری بر مردم را به اوج رسانده اند و همه زشتکاری هایشان را نیز به نام خدا و پیامبرخدا مسیح توجیه می کنند. «سباستین کاستلیو»، بزرگمرد قهرمان داستان، اما خواستار بازخوانی آموزه های دین و راه یافتن به حقیقت آنهاست. او اگرچه فکر خود را بی عیب و نقص نمی داند، اما از جوانی به فکر ایستادگی علیه دنیاپرستی پاپ هاست و ظلم و جور آنها را که رنگ و لعاب دینی گرفته بر نمی تابد. کاستلیو معلمی است فقیر که از همان آغاز به فرجام خود در مبارزه با قدرت استبدادی آگاه است چرا که با دستی تهی مقابل کالونی ایستاده است که با قدرت سازمان دهی خود همه شهر را یکسره فرمانبردار کرده بود. اما روشنگری آغاز میکند. اشتفان تسوایگ، نویسنده سرشناس آلمانی زبان و اتریشی تبار، در رمان وجدان بیدار به جنبه ای پنهان و دردناک از تاریخ روشنگری در اروپا اشاره می کند: کالون که خود پیشتر نهضتی آزادی خواهانه علیه سلطه کلیسای کاتولیک شکل داده بود، خود به شکلی تازه به سرکوب آزادی ها می پردازد و از قضا همانند پاپ، همگان را وادار به اعتراف به ایمان می کند و در غیر این صورت تهدید به تبعید. در نظامی که او شکل داده، همه متهم اند، همه باید منتظر هجوم ماموران حکومتی برای تفتیش عقیده باشند و همه به طور منظم باید به بازجویان جواب پس دهند. شکنجه و اعتراف گیری در این نظام همچنان رواج دارد و هنر و زیبایی، دشمن کالون و دشمن خدا قلمداد می شود. کالون که استاد اخلاق است، ناگهان احساس می کند که وظیفه دارد مردم را تربیت و هدایت کند، و در این مسیر هر ناروایی را روا می شمرد. زندانی یا تبعید کردن مخالفان و شکنجه ی آنها برای اعتراف، ضرورتی گریزناپذیر می شود. آزادی اندیشه که نقطه شروع حرکت او و یارانش بود، اکنون که آنها به قدرت رسیده اند، ممنوع می شود و دورانی شاید سیاه تر از قبل آغاز می شود. پاسداران حکومت کالون نه فقط از دعاهای حفظ شده و حضور مردم در مجالس مذهبی می پرسند، بلکه حتی لباس زنان را هم اندازه می گیرند تا کوچک و بزرگ نباشد، و همچنین موی آنها را، و نیز بر ترانه های شاد و ممنوعی نظارت می کنند که شاید مردم در خیابان بخوانند. از همه می خواهند که جاسوسی یکدیگر را بکنند، و فی الجمله شهر پر از آزادی را یکباره و به طرزی باورنکردنی، زیر سقفی از استبداد و خودکامگی دینی می برند؛ و این چیزی نیست که سباستین کاستلیو، آن را برتابد. او می خواهد از آموزه های دین خدا قرائتی راستین ارایه کند که با آن مردمان را تحقیر نکنند و ظلم و استبداد را با دین پیوند ندهند… کتاب وجدان بیدار، ...
http://www.irangreenvoice.com/article/2012/apr/04/20772
چرا خواندن کتاب وجدان بیدار را در این سی و چند سال توصیه نکردید؟
تا زمانی که از چرخه قدرت حکم به بیرون پرت شدید؟،
آقای موسوی من زمان شما هم زنده بودم...
بس کنید آقا، بس کنید...
کتاب «وجدان بیدار» روایت زندگی مردی است که در سده شانزدهم میلادی به مبارزه علیه انحراف کلیسا و ظلم و دروغگویی ارباب دین بر می خیزد؛ آنها که با تفسیری خشک و سختگیرانه از دین، ستمگری بر مردم را به اوج رسانده اند و همه زشتکاری هایشان را نیز به نام خدا و پیامبرخدا مسیح توجیه می کنند. «سباستین کاستلیو»، بزرگمرد قهرمان داستان، اما خواستار بازخوانی آموزه های دین و راه یافتن به حقیقت آنهاست. او اگرچه فکر خود را بی عیب و نقص نمی داند، اما از جوانی به فکر ایستادگی علیه دنیاپرستی پاپ هاست و ظلم و جور آنها را که رنگ و لعاب دینی گرفته بر نمی تابد. کاستلیو معلمی است فقیر که از همان آغاز به فرجام خود در مبارزه با قدرت استبدادی آگاه است چرا که با دستی تهی مقابل کالونی ایستاده است که با قدرت سازمان دهی خود همه شهر را یکسره فرمانبردار کرده بود. اما روشنگری آغاز میکند. اشتفان تسوایگ، نویسنده سرشناس آلمانی زبان و اتریشی تبار، در رمان وجدان بیدار به جنبه ای پنهان و دردناک از تاریخ روشنگری در اروپا اشاره می کند: کالون که خود پیشتر نهضتی آزادی خواهانه علیه سلطه کلیسای کاتولیک شکل داده بود، خود به شکلی تازه به سرکوب آزادی ها می پردازد و از قضا همانند پاپ، همگان را وادار به اعتراف به ایمان می کند و در غیر این صورت تهدید به تبعید. در نظامی که او شکل داده، همه متهم اند، همه باید منتظر هجوم ماموران حکومتی برای تفتیش عقیده باشند و همه به طور منظم باید به بازجویان جواب پس دهند. شکنجه و اعتراف گیری در این نظام همچنان رواج دارد و هنر و زیبایی، دشمن کالون و دشمن خدا قلمداد می شود. کالون که استاد اخلاق است، ناگهان احساس می کند که وظیفه دارد مردم را تربیت و هدایت کند، و در این مسیر هر ناروایی را روا می شمرد. زندانی یا تبعید کردن مخالفان و شکنجه ی آنها برای اعتراف، ضرورتی گریزناپذیر می شود. آزادی اندیشه که نقطه شروع حرکت او و یارانش بود، اکنون که آنها به قدرت رسیده اند، ممنوع می شود و دورانی شاید سیاه تر از قبل آغاز می شود. پاسداران حکومت کالون نه فقط از دعاهای حفظ شده و حضور مردم در مجالس مذهبی می پرسند، بلکه حتی لباس زنان را هم اندازه می گیرند تا کوچک و بزرگ نباشد، و همچنین موی آنها را، و نیز بر ترانه های شاد و ممنوعی نظارت می کنند که شاید مردم در خیابان بخوانند. از همه می خواهند که جاسوسی یکدیگر را بکنند، و فی الجمله شهر پر از آزادی را یکباره و به طرزی باورنکردنی، زیر سقفی از استبداد و خودکامگی دینی می برند؛ و این چیزی نیست که سباستین کاستلیو، آن را برتابد. او می خواهد از آموزه های دین خدا قرائتی راستین ارایه کند که با آن مردمان را تحقیر نکنند و ظلم و استبداد را با دین پیوند ندهند… کتاب وجدان بیدار، ...
http://www.irangreenvoice.com/article/2012/apr/04/20772
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر