و شما شیاطین دستار بر سر که بر زمین حکم می کنید
و دارها می گسترانید و سرها می درید
و زمین ها به خون سنگسار ها آبیاری می کنید...
نه!،
من هرگز به شما ایمان نداشته ام...
و بهشت شما که چون حرمسرایی کثیف و نم آلود
با دخترکان برده باکره که چون کرم هایی شهوانی
بر روی عسل می غلتند...
هرگز مرا نفریفته است!...
شما را...به بیهودگی پوچ باورهایتان که در هیچ کتاب علمی ساده!
ثبت نخواهد شد، رها خواهم کرد
و در دشت های بهشت آزادی خواهم رقصید
و شاهد باشید که شما هرگز روح مرا
در اعتقادات به خون نشسته خود تسخیر نکرده اید
که پیکر بی جانم در اهتزاز دارهای جهل شما
چون حقیقتی زنده تا ابد ، خواهد رقصید!
.
(شکوه بختیاری)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر