![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgwqv0D5GUZ53fhdmiZcIqpy9I156kxAk_7TSAk3nFIt3i1IJOt6minS4poav84evrKLwybIieRk2HcemIswNsyIt8x2_arOW66ci5cgZAZuo4h3lcE91bv1E6rjl0iuKKKkAHd-l92nmYz/s1600/gallery.jpg)
و مادرم مرا به بهشت زمین نفرین کرد...
و من شکنجه شده, مثله شده
آبستن از تحقیر و تجاوز
هجرت کردم
و در رختخواب مردی که هرگز مرا نشناخت
گریستم
و به کودکانم عشق ورزیدم
و سال ها بعد
وقتی مادرم پرسید;
چگونه بختت را
به سلول های لبریز از شکنجه اوین پیوند می زنی؟!
زمزمه کردم:
چون پیامبران هرگز قومشان را,
فراموش نمی کنند....
(شکوه بختیاری)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر